مرکز دانلود کتاب الکترونیکی


دوستی ها - دانلود فیلم و سریال

مطالبی که برچسب ماجرای را دارند .

ماجرای تلخ پسری که عاشق دختر طلسم شده بود+بخش اول


حکایت جمیل و جمیله: روزى روزگاری، جوانى به‌نام جمیل زندگى مى‌کرد که دخترعموئى به‌نام جمیله داشت. پدرشان این دو را از هنگام تولد براى هم نامزد کرده بودند. وقتى روز عروسى نزدیک شد جمیل براى یک سفر سه روزه به شهر رفت تا براى عروس جهیزیه بخرد، اما جمیله در روستا ماند….

حکایت جمیل و جمیله

یک روز که دختران ده براى گرد‌آورى هیزم به بیشه‌زار مى‌رفتند جمیله نیز با آنان رفت. وى هنگامى که خار و هیزم خشک را جمع مى‌کرد، چشمش به یک دستهٔ هاون آهنى افتاد که سر راهش افتاده بود. جمیله دستهٔ هاون را لاى هیزم جا داد. وقتى دخترها آماده شده بودند که به خانه‌هایشان بازگردند، او هیمهٔ هیزم را بلند کرد تا روى سرش قرار دهد اما دستهٔ هاون در میان هیزم محکم نمى‌شد. هر بار که هیزم را بلند مى‌کرد دستهٔ هاون به زمین مى‌افتاد.

دخترها در طول این مدت منتظرش بودند اما سرانجام به او گفتند ‘جمیله، هوا رو به تاریکى مى‌رود، اگر مى‌خواهى با ما بیائى بیا وگرنه مى‌توانى به دنبال ما راه بیفتی’ . جمیله گفت ‘شما بروید، من نمى‌توانم این دستهٔ هاونى را جا بگذارم حتى اگر تا نصف شب هم شده اینجا مى‌مانم’ . از این‌رو دخترها او را ترک کردند.

وقتى هوا تاریک‌تر شد دستهٔ هاون در یک لحظه به یک غول تبدیل شد و جمیله را روى دوشش انداخت و بى‌درنگ آنجا را ترک کرد. او بیابان را زیر پا گذاشت و رفت و رفت تا اینکه پس از یک ماه به قلعه‌اى رسید. غول دختر را در قلعه زندانى کرد و گفت ‘اینجا در کنفِ حمایت من هستى و هیچ آسیبى به تو نخواهم رساند’ . اما جمیله با تلخکامى گریه سر داد و با خود گفت ‘چه بلائى سر خودم آوردم!’

وقتى دخترها به آبادى برگشتند، مادر جمیله از آنها پرسید: ‘دختر من کجاست؟’ آنها گفتند: ‘دختر شما در بیشه‌زار بیرون ده ماند. ما به او گفتیم اگر با ما مى‌آیى بیا وگرنه ما مى‌رویم و او گفت شما بروید! من دستهٔ هاونى پیدا کرده‌ام که نمى‌توانم آن را ترک کنم، حتى اگر مجبور باشم تا نصف شب اینجا مى‌مانم’ . مادر جمیله فریادزنان در تاریکى شب به‌سوى بیشه‌زار دوید.

مردان روستا به‌‌دنبال زن راه افتادند و به او گفتند ‘به خانه‌ات برگرد! ما او را نزد شما خواهیم آورد. یک زن نباید هنگام شب آوارهٔ بیشه‌زار شود. ما – مردها – جمیله را جستجو مى‌کنیم’ . ولى مادر جمیله فریاد زد ‘من با شما مى‌آیم. ممکن است دخترم با نیش افعى کشته شده باشد یا جانوران او را دریده باشند، آن‌وقت چه خاکى به سرم بریزم؟’ مردها پذیرفتند و با مادر جمیله به راه افتادند و یکى از دخترها را هم با خود بردند تا جاى او را در بیشه‌زار نشان دهد.

آنها هیمهٔ هیزم را در همان جائى یافتند که جمیله روى زمین گذاشته بود اما اثرى از او نیافتند. آنها به‌نام صدایش کردند اما هرچه فریاد زدند کسى پاسخ نداد، لذا آتش روشن کردند و تا صبح به جستجوى خود ادامه دادند. آن‌گاه به مادر جمیله که هنوز گریه مى‌کرد، گفتند ‘دختر شما را آدمیزاد دزدیده است، چون اگر جانوران وحشى او را خورده باشند پس اثر خونش کجاست و اگر افعى او را نیش زده باشد پس جسدش کجاست؟’ و همگى به خانه‌هایشان بازگشتند.

روز چهارم پدر و مادر جمیله به یکدیگر گفتند ‘چه‌کار باید بکنیم؟ آن جوان بیچاره (جمیل) براى خرید لباس عروسى رفته است، اگر بازگردد به او چه بگوئیم؟’ و سرانجام تصمیم گرفتند ‘بزى را مى‌کشیم و سرش را دفن مى‌کنیم و سنگى روى قبر مى‌گذاریم. وقتى آن جوان آمد، سنگ قبر را نشانش مى‌دهیم و مى‌گوئیم که دختر مرده است’. از آن سو غول به دختر خبر داد که خانواده اش چنین کرده اند؛ تا او را ناامید کند.

پسرعموى دختر از شهر برگشت و لباس و زیور‌آلاتى را که خریده بود با خود آورد. وقتى وارد ده شد پدر جمیله به پیشوازش رفت و گفت ‘امیدوارم در آینده خوشبخت شوى اما باید بگویم که جمیله عمرش را به شما داد’ . اشک‌هاى آن جوان بر گونه‌هایش سرازیر شد و زار زار گریه کرد. جمیل حاضر نشد قدمى بردارد مگر دختر را به او نشان دهند. آنها به وى گفتند ‘با ما بیا’ و او که لباس‌هاى عروسى را زیر بغل حمل مى‌کرد به دنبالشان راه افتاد.

جهیزیه را روى قبر انداخت و هاى‌هاى گریست و از شدت ناراحتى سرش را به سنگ قبر کوبید. جمیل تمامى روز بعد دوباره سر قبر رفت، لباس‌هاى عروسى هنوز روى قبر بود، نشست و گریه کرد و بار دیگر سرش را به سنگ قبر زد. تا شش ماه کار این جوان همین بود….

اما از آن طرف بشنویم که مردى که پیاده در بیابان سفر مى‌کرد، خود را در برابر قصر بلندى دید که تک و تنها در بیابان ساخته شده بود و هیچ‌ خانه‌اى نزدیک آن نبود. او گرسنه و ناامید بود و منتظر بود که فرشته ملک الموت به سراغش بیاید.

مرد با خود گفت ‘در سایهٔ این قصر استراحتى خواهم کرد’ و در کنار دیوار نشست. لحظاتى بعد دخترى او را دید و پرسید ‘شما دیوى یا انسان؟’ مرد گفت ‘من از سلالهٔ آدمیزادم. انسانى بهتر از پدر و پدربزرگ شما!’

دختر پرسید ‘چه کسى ترا به اینجا کشانده و در سرزمین غول‌ها و دیوها به‌دنبال چه مى‌گردی؟’ آن‌گاه مرد را نصیحت کرد و گفت ‘شما دوست عزیز اگر آدم عاقلى هستی، پیش از آنکه غول ترا در اینجا بیابد و به زندگى‌ات خاتمه دهد و ترا وعدهٔ شام خود کند، از اینجا برو. اما قبل از اینکه بروى به من بگو: مسیرت کجاست؟

مرد گفت ‘چرا این‌قدر دربارهٔ من و مقصدم کنجکاوى مى‌کنی؟’ دختر گفت ‘من تقاضائى دارم’ . اگر به طرف ده ما مى‌روى این پیام را براى مردى که جمیل نامیده مى‌شود برسان:

از فراز کاخ بلندى در بیابان
جمیله سلامت مى‌رساند
از وراى دیوارهاى ستبر زندان
جمیله صداى بزغاله‌اى شنید
که در قبرِ وى خاکش کردند
تا جوان شجاع و سوگوار را فریب دهند
جمیله در جائى که بادهاى بیابانى مى‌وزند و مى‌روبند
تک و تنها و پیوسته مى‌گرید و مى‌گرید

مرد با خود گفت ‘اما من تا صبح زنده نیستم تا تقاضاى این دختر را برآورده کنم ….. دختر به او آب و غذایی داد و مرد به راه خود ادامه داد….

 

حکایت جمیل و جمیله

************************پایان بخش اول********************************

دانلود انیمیشن

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

دوستی ها - دانلود فیلم و سریال

ماجرای خواستگاری ویدا جوان بازیگر نقش هدیه “سریال پژمان” از شوهر واقعی اش + عکس


ویدا جوان بازیگر نقش هدیه سریال پژمان متولد ۳۱ مرداد ۱۳۶۵ بازیگر تلویزیون، سینما و تئاتر است. وی دارای مدرک تحصیلی لیسانس حسابداری و دانش‌آموخته بازیگری تئاتر در کانون آموزش‌های حمید سمندریان می‌باشد. وی با بازی در سریال زمانه به تلویزیون معرفی شد،و با سریال ماه و پلنگ به اوج شهرت خود رسید. در ادامه این مطلب فرهنگ و هنر در مجموعه فیلم و سریال مجله خبری چشمک با بیوگرافی ویدا جوان بازیگر نقش هدیه سریال پژمان و جدیدترین عکس های او همراه باشید.

ویدا جوان بازیگر نقش هدیه سریال پژمان

ویدا جوان که در سریال پژمان نقش هدیه همسر پژمان جمشیدی را بازی می کرد، تصویری تازه منتشر کرده که تغییر قابل توجه چهره اش پس از گذشت ۱۲ سال را نشان می دهد.​

ورود ویدا جوان به عرصه هنر

ویدا جوان کلاسهای بازیگری را زیر نظر استاد سمندریان سپری کرده و در سال ۱۳۸۷ با نقش کوتاه یک راننده تاکسی در فیلم از ما بهترون به کارگردانی مهرداد فرید، فعالیت حرفه ای خود را آغاز کرد. سریال راه طولانی به کارگردانی رضا کریمی، اولین تجربه تلویزیونی این بانوی هنرمند است. خانم ویدا جوان با سریال زمانه به چهره شناخته تری در تلویزیون تبدیل شد و سپس با سریال شمعدونی و پژمان به شهرت رسید.

ویدا جوان

مروری بر نقشهای ویدا جوان

ویدا جوان در یک دهه اخیر از بازیگران پر کار سینما و تلویزیون محسوب شده و در ژانرهای مختلف به ایفای نقش پرداخته است که به معرفی برخی از نقشهای او می پردازیم.

ویدا جوان در سریال تمام رخ

سریال تمام رخ به کارگردانی محمود معظمی و تهیه کنندگی ابوالفضل صفریدر سال ۱۴۰۱ است که به روی آنتن شبکه سه سیما رفت.

سریال تمام رخ زندگی خانواده هایی را به تصویر می کشد که با توجه به داشتن تحصیلات، امکان فریب خوردن تا آلوده شدن آنها در سایت های شرط بندی وجود دارد. طمع پول در این خانواده ها، باعث خیانت، وطن فروشی و حتی طلاق عاطفی نیز می شود.

ویدا جوان در این سریال با هنرمندانی همچون رحیم نوروزی، آرش آصفی، معصومه بافنده، احسان امانی، نگین صدق گویا، مهدی سلوکی، بهزاد خداویسی، کاظم هژیرآزاد، رحمان باقریان، علیرام نورایی، شیدا یوسفی، مهوش صبرکن و وحید نفر به ایفای نقش پرداخته است.

ویدا جوان در سریال زمانه

زمانه سریالی به کارگردانی حسن فتحی در سال ۱۳۹۱ است که از شبکه سه سیما پخش شد. این سریال پربیننده، درباره زندگی جوانی به نام بهزاد است که تصمیم به ازدواج با دخترعموی خود به نام بهار را دارد. پدر بهزاد سالها قبل در تصادف فوت کرده و حسام عموی بهزاد، سرپرستی او را بر عهده گرفته است.فردی به نام سهیل رازی بزرگ را فاش کرده و ادعا می کند که حسام برادر خود یعنی پدر بهزاد را با قتل رسانده است و…

ویدا جوان در سریال زمانه نقش نگار، دختر عموی کوچکتر بهزاد را ایفا کرده و با بازیگرانی همچون حمید گودرزی، حسین محجوب، پریناز ایزدیار، مهرانه مهین ترابی، فریبا متخصص، آیدا فقیه زاده، حسین مهری، رویا میرعلمی، امید روحانی و هومن برق نورد همکاری کرده است.

ویدا جوان در سریال پژمان

سریال پژمان به کارگردانی سروش صحت و تهیه کنندگی محسن چگینی در سال ۱۳۹۲ است که به روی آنتن شبکه ۳ رفت. در این سریال پژمان جمشیدی از بازیکنان سابق تیم ملی است که برای چهارمین فصل متوالی، هنوز تیمی برای خود انتخاب نکرده است. ویدا جوان در سریال پژمان نقش هدیه، نامزد پژمان را بازی کرد. او که علاقه زیادی به فوتبالیستها و بازیگران دارد، تقریبا به همین خاطر عاشق پژمان شده است، هر چند رابطه خوبی با خواهر او پریسا ندارد و این دو مدام با یکدیگر کل کل و بگو مگو می کنند.

ویدا جوان بازیگر نقش هدیه سریال پژمان

سام درخشانی، بهاره رهنما، بیژن بنفشه خواه، شقایق دهقان، اردشیر کاظمی، حسین سلیمانی و برخی از ستارگان فوتبالیست در این سریال به نقش آفرینی پرداخته اند.

ازدواج

شاید جالب باشد بدانید ویدا جوان در حرکتی عجیب خودش به خواستگاری همسرش ایلا تهرانی رفته و او هم از ذوق زدگی اش همان لحظه جواب مثبت داده است. این زوج در برنامه ویتامین ث مهمان علی ضیا بوده و در مورد نحوه ازدواج خود گفتند که خانم جوان از ایلا تهرانی خواستگاری کرده و به او پیشنهاد ازدواج داده است.

ویدا جوان در یکی از مصاحبه های خود در مورد نحوه آشنایی خود با همسرش گفت:

ویدا جوان بازیگر نقش هدیه سریال پژمان

حکایت آشنایی من و ایلا به چند سال قبل بازمی گردد، یکی از دوستانم که از علاقه ام به دوبله باخبر بود مرا به استودیو ضبط صدای «ایلا» برد تا تست دهم. طی همین جلساتی که به آنجا می رفتم و با ایلا صحبت می کردیم به این نتیجه رسیدیم که علایق مشترکمان در رنگ ها، هنر و مسائل عمیق زندگی بسیار است و حتی پس از ازدواج تفاهم ما دو نفر برای خانواده هایمان هم خیلی جالب بود.

نسبت ویدا جوان با رامبد جوان

ویدا جوان با حضور در برنامه زنده رود، اعلام کرد که هیچ نسبتی با آقای رامبد جوان ندارد و تنها تشابه فامیلی آنها باعث ایجاد شائبه در میان طرفدارانشان شده است.

 

 

برایتان جالب خواهد بود

بیشتر بخوانید: قیافه پژمان جمشیدی و سام درخشانی در تگزاس ۳+ بازیگران

جالب خواهد بود:  خاله الیویا «سریال قصه‌های جزیره» پس از ۳۴ سال+عکس

دانلود انیمیشن

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ماجرای نفوذ سرویس‌های جاسوسی به هیئت‌ها و ترور حاج صادق آهنگران از زبان خودش + فیلم


صادق آهنگران، مداح پیشکسوت کشور در برنامه «برمودا» شبکه نسیم در پاسخ به سوال کامران نجف‌زاده که شما در جایی گفته بودید که احتمال نفوذ سرویس‌های جاسوسی غرب در بین مداحان و هیئت‌ها هست، تصریح کرد: ما عملاً می‌دیدیم محتوای شعرها در برخی هیئت‌ها بخصوص در جوانان سخیف است. هرچه هم تذکر می‌دادیم، گوش نمی‌کردند. وقتی مداحی جوان باشد، سواد آنچنانی هم نداشته باشد و صدای خوب داشته باشد، وقتی در هیئتی بخواند و نیاز به خوراک داشته باشد، شاهد چنین نفوذی هستیم.

آهنگران ادامه داد: وقتی دشمنان دیدند که جوانان با مداحی و اشعار حماسی راهی جنگ هشت ساله دفاع مقدس می‌شوند و فهمیدند امثال شهید حججی‌ها و مدافعان حرم بچه هیئتی هستند، برنامه‌ریزی‌ها برای نفوذ شروع شد. بلافاصله انحرافات در هیئت‌ها شروع شد و محتوای شعرها ضعیف شد. از بعضی بیانات ناپخته مداحان معلوم بود که آن جمله جمله سنگین و وزین نیست و گاهی برای جوانان محرک است. ما در هیئت رزمندگان روی محتوای اشعار مداحی‌ها کار کردیم، تا اینکه آیت‌الله سید احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران گفت که سرویس‌های جاسوسی در حال نفود به هیئت‌ها هستند. آنجا بود که مطمئن شدیم حدسمان درست است.

مداح پیشکسوت کشور در پاسخ به این سوال که آیا این گفته به سند نیاز ندارد؟ گفت: نیروهای اطلاعاتی باید بگویند چه کسانی را گرفتند و چه کسانی نفوذی بودند. آدم نفوذی با یک واسطه نمی‌آید.

آهنگران

وی در پاسخ به این سوال که قرار بود شما را ترور کنند؟ توضیح داد: دو سه مورد بود. یکبار اطلاعات سپاه مرا خواست و گفت فردی را گرفتیم که اسم شما جزو لیستی بوده، که می‌خواسته شما را ترور کند. یکبار دیگر هم خانمی در منزلمان را زد و گفت که دیگر آقای آهنگران مداحی نکند. برادرم جزو منافقین است و قصد ترور شما را دارد، ولی من با او موافق نیستم. مادرم هم بلافاصله گفت که اگر خدا بخواهد، پسرم را ترور می‌کنند. مادرم دم در می‌رود، تا با آن خانم صحبت کند. بعد پدرم متوجه حضور آن خانم می‌شود و به دم در می‌رود. وقتی هم که آن خانم رفت، پدرم متوجه حضور دو پسر شد، که با آن خانم رفتند. احتمال دادیم که آن خانم می‌خواست مرا بیرون بکشد، تا دست به ترور بزنند. از آن زمان در لیست حفاظتی‌ها قرار گرفتم. البته الان محافظ ندارم.

نجف‌زاده

آهنگران در پاسخ به سوال نجف‌زاده که از بین مداحان جدید کار کدوم را می‌پسندید؟ گفت: مهدی رسولی. من مهدی را خیلی دوست دارم؛ چون هم پسر شهید است، هم در وادی مهدی باکری و شهداست. او روی برنامه‌هایش خیلی کار می‌کند. یکبار کنارم نشست و برنامه‌هایش را برایم توضیح داد، که هنگام مداحی چه چیزهایی را یادداشت می‌کند و چه محتواهایی در اشعارش هست.

این مداح درباره تاسیس دانشکده مداحی که مدتی به دنبال تاسیسش بود، گفت: دکتر سنگری پیشنهاد تاسیس دانشکده مداحی را داد. اختلاف‌نظرها بابت تاسیس دانشکده زیاد بود. عده‌ای می‌گفتند دانشکده باید زیر نظر حوزه علمیه برود، ولی بعضی‌ها می‌گفتند باید جدا از حوزه علمیه باشد. کار به جایی رسید تا شخص ذی‌نفوذی مانع تاسیس آن شد. وقتی یک مداح پشت میکروفن قرار می‌گیرد، باید به عربی، تاریخ و احادیث مسلط باشد. مداحان قدیم اینگونه بودند.

دانلود انیمیشن

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ماجرای گم شدن یسنا کوچولو کلاله ای چه بود؟


ماجرای گم شدن یسنا کوچولو: در روزهای گذشته، اخبار گم شدن یک دختر چهار ساله به نام یسنا، پخش شد و او به عنوان یسنا کوچولو در فضای مجازی و رسانه‌ها شناخته شد. اما واقعیت این بود که یسنا، دختر بچه چهار ساله کلاله‌ای، پنج روز پیش در زمین کشاورزی روستای یلی‌بودراق گم شده بود. با این مطلب کودک و مادر همراه باشید.

بیشتر بخوانید: علائمی که نشان می ده کودک شما کمبود محبت داره! 

در ساعت ۱۷ روز یکشنبه، ۹ اردیبهشت، گم شدن دختر چهار ساله در زمین‌های کشاورزی روستای یلی بدراق کلاله، توسط بخشداری به هلال‌احمر گزارش شد و از همان لحظه اول، گروه‌های امدادی و مردم برای پیدا کردن او به صورت گسترده فعالیت کردند. این عملیات جستجو بارها مورد توجه شبکه‌های اجتماعی قرار گرفت.

ماجرای گم شدن یسنا کوچولو

ماجرای گم شدن یسنا کوچولو، دیروز، مدیرعامل جمعیت هلال احمر به خبرنگار فارس اعلام کرد که این کودک چهار ساله توسط تیم پاراگلایدر پیدا شده است. همچنین، سردار دادگر فرمانده انتظامی استان گلستان خبر پیدا شدن یسنا را به رسانه‌ها اعلام کرد و اظهار کرد که تیم‌های امدادی و پلیسی با تلاش و تجسس‌های خود، موفق به پیدا کردن این دختر گمشده شده‌اند.

با توجه به پیدا شدن یسنا در گندم‌زارهای منطقه و زنده بودن او بعد از چهار روز، اقدامات درمانی برای او در حال انجام است. اما دادستان عمومی و انقلاب کلاله، اعلام کرد که پس از اعلام گمشدگی یسنا، تحقیقات قضایی و پلیسی برای بررسی موضوع آغاز شده و تحقیقات در جهت ربوده شدن این کودک تقویت شده و مظنونین به پلیس آگاهی داده شده‌اند.

بیشتر بخوانید: نحوه برخورد با دخالت مادر شوهر در تربیت فرزند

دانلود انیمیشن

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ماجرای پرت شدن واقعی سعید آقاخانی از کوه در نون خ ۵


پرت شدن سعید آقاخانی از کوه در نون خ: مصدومیت نورالدین خان زاده در جریان قسمت های پایانی سریال نون خ ۵ که به علت عبور از راه های صعب العبور کردستان برای رساندن رادیو داروها برای بیماران سرطانی رخ داد رنگ واقعیت گرفت. حمیدرضا آذرنگ بازیگر نقش عمو خلیل با انتشار متنی در اینستاگرام از مصدومیت واقعی سعید آقاخانی در جریان فیلم سریال نون خ ۵ پرده برداشت. با این مطلب فرهنگ و هنر همراه باشید.

بیشتر بخوانید: عکسی تلخ از خداحافظی عمو کاووس با سریال نون خ+عکس و بیوگرافی

پرت شدن سعید آقاخانی از کوه در نون خ

حمیدرضا آذرنگ در صفحه شخصی خود نوشت:

قرار نبود از کوه بیفته و جا بمونه… تو مسیر کوه افتاد و مهره‌های کمرش آسیب جدی دید. چند روزی تو بیمارستان بستری بود.

گفتند، باید استراحت مطلق داشته باشه قبول نکرد.

قصه عوض شد تا نورالدین از ارتفاع بیفته و جا بمونه از گروه که کار عقب نیفته، امیر وفایی [نویسنده سریال]مسیر نورالدین رو از گروه جدا نوشت… یه مدت تو یه ماشین کمپر درازکش مونیتور رو می‌دید و پیغام‌هاش رو با صدای دردآلود به گروه می‌رسوند، باز راضی نشد… با کمربند طبی و عصا تاتی تاتی می‌اومد سر صحنه و لوکیشن و کارش رو می‌کرد.

با هم خندیدیم و با هم گریه کردیم

پرت شدن سعید آقاخانی از کوه در نون خ، خنده با سادگی‌های بی شیله پیله خودمون تو قصه و گریه برای سنگینی بار زندگی رو شونه‌های مردم یگانه و بی همتای سیستان و درد کوله‌های کولبران کردستان و درد استخوان سوز کودکان معصوم دچار سرطان …گذشت‌

می‌گذره بزرگترین موهبت زمان همین گذشتن‌شه

اما…تنها امید اینه که دیدن نون خ برای مردم سرزمینم شیرین باشه در حد یک لبخند و برای مسئولین بی تفاوت به تلنگر که تا فرصت هست به برداشتن باری از دوش این مردم همیشه نجیب همت کنند.هر چند اگر یک درصد برای اولین امید و تنها یک لبخند مردمم امید داشته باشم

به دومیآخه مگه می‌شه ندید؟

بیشتر بخوانید: ندا قاسمی بازیگر نقش شیرین “سریال نون خ” در کنار دختران زیبای چابهار+عکس

دانلود انیمیشن

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ماجرای کنار کشیدن عمو قناد از برنامه «فیتیله‌ای‌ها» چه بود؟ + فیلم


مجید قناد معروف به عمو قناد، مجری برنامه «فیتیله‌ای‌ها» در پاسخ به سوال کامران نجف‌زاده مبنی بر اینکه چه شد از برنامه «فیتیله‌ای‌ها» فاصله گرفتید؟ گفت: من همه برنامه‌هایم را دوست دارم، اما در یک مقطع زمانی در اثر اتفاقی که دوست نداشتم، برنامه‌ای را که با تمام وجود برایش زحمت کشیدم و کار می‌کردم، روح مرا مکدر کرد. چون معمولاً هرکس تهیه‌کننده است، برنامه را مانند بچّه خودش می‌داند. 

 

 

عمو قناد

قناد در پاسخ به این سوال که آیا دوست دارید بعد ۱۰ سال درباره ماجرای تعطیل شدن «فیتیله‌ای‌ها» صحبت کنید؟ توضیح داد: معمولاً کسی از خانه خودش صحبتی را بیرون نمی‌برد. بخاطر آن اتفاقی که در آن برنامه افتاد، واقعاً دلم شکست! جالب اینجاست که مردم هم متوجه شدند، چه اتفاقی افتاده است. از نظر من آن برنامه دیگر برنامه همیشگی‌ام نبود. تنها کاری که می‌کردم، در عین اینکه جمعه‌ها ساعت ۶:۳۰ صبح به شبکه می‌آمدم، در خلوتی خیابان با صدای بلند داد می‌زدم. وقتی دلم می‌خواست کسی را دعوا کنم، فکر می‌کردم رو‌به‌رویم است و همان صحبت‌ها را فریاد می‌زدم. 

نجف‌زاده

مجری برنامه «فیتیله‌ای‌ها» ادامه داد: می‌گفتم بچّه این چیز‌ها را نمی‌خواهد! اصلاً برنامه دیگر برای بچّه‌ها نیست، برای بزرگتر‌ها شده است. ما در کارمان وظیفه‌ای داریم. ولی متاسفانه به اختلاف با عوامل خوردیم. 

وی در پاسخ به این سوال که علاوه‌ بر «فیتیله‌ای‌ها» با قلقلی هم به مشکل خوردید؟ چرا قلقلی لال آفریده شد؟ گفت: نه! البته قلقلی برای برنامه لال آفریده شد. من سال ۱۳۶۲ برحسب تصادف به شهربازی رفته بودم. دوست هنرمندم قلقلی را دیدم، که چقدر زیبا پانتومیم اجرا می‌کرد. بلافاصله چهره‌های مردم را دیدم، تا بازخورد کار را ببینم. دیدم مردم با ذوق کار‌های او را دنبال می‌کنند. پیش قلقلی رفتم و گفتم دلت می‌خواهد به تلویزیون بیای؟ ایشان گفت آره آره! خیلی دوست دارم. من هم او را به تهیه‌کننده معرفی کردم. 

قناد درباره دلیل صحبت نکردن قلقلی گفت: به این دلیل به قلقلی گفتیم صحبت نکند، که بعضی از بچّه‌ها کمرو و خجالتی هستند و صحبت نمی‌کنند. ما هم نقشی را انتخاب کردیم، که در عین خوشمزگی شاد هم باشد. آن بچّه‌هایی هم که ناشنوا هستند، از حرکات او متوجه صحبتش بشوند. 

مجری برنامه «فیتیله‌ای‌ها» در پاسخ به سوال کامران نجف‌زاده مبنی بر اینکه قلقلی نماد بچّه‌های نجیب و ساکت نسل جنگ و موشک باران بود؟ گفت: آفرین! کودکانی که این شرایط دست خودشان نبوده و اتفاقی بوده که برایشان رخ داده است.

دانلود انیمیشن

دانلود سریال آمرلی

سریال جنگل آسفالت

از ماجرای مستعان تا آب سیستان در فصل دوم «بی‌واسطه»



فصل دوم برنامه تلویزیونی «بی واسطه» با اجرای دلاوری و تهیه کنندگی و کارگردانی صدری‌نیا در روز‌های زوج ساعت ۱۹ از شبکه یک سیما پخش می‌شود.

این برنامه در هر قسمت یکی از پرونده‌های مهم و چالشی کشور را بدون واسطه بررسی می‌کند.

فصل اول برنامه بی واسطه در ۲۶ قسمت از شبکه یک سیما پخش شد و مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت.

برنامه بی‌واسطه محصول سازمان هنری رسانه‌ای اوج است و مجری طرح این برنامه بر عهده استودیو بیست و دو است.

دانلود انیمیشن

دانلود سریال آمرلی

سریال جنگل آسفالت

ماجرای کامل حکایت عجیب آشنایی شمس و مولانا!


آشنایی شمس و مولانا: جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا، از مشهورترین شاعران ایران زمین است که در دوران حیات به القابی مانند «جلال الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نیز نامیده می شده است. مولوی در طول زندگی شصت وهشت ساله خود با بزرگانی همچون محقق ترمذی، شیخ عطار، کمال الدین عدیم و محی الدین عربی آشنا شد و از آنان بسیار آموخت اما هیچکس مانند شمس تبریزی در زندگی مولانا تأثیرگذار نبوده است. مولانا ماهی است که خورشید شمس در زندگی او نمایان است. قصه پردازان در مورد دیدار شمس و مولانا حکایتها گفته اند، در این بخش از حکایت چند حکایت زیبا از شمس و مولانا را آورده ایم که خواندن آن خالی از لطف نیست.

بیشتر بخوانید: حکایت شاگرد پارچه فروش و زن هوس باز | جوانی که به گناه خود را آلوده نکرده و خدا به او نام نیک عطا کرد!

دوستی مولانا و شمس و تولد دوباره مولانا

روزی شمس به مجلس مولانا که در آن مولانا در حال سخنرانی بود ، وارد شد . او از مولانا که در کنارش چند کتاب وجود داشت، پرسید، این ها چیست؟

مولانا جواب داد:قیل و قال است.

شمس می گوید:تو را با این ها چه کار است و کتاب ها را داخل حوضی که در آن نزدیکی می اندازد.

مولانا می گوید:ای درویش برخی از این کتاب ها یادگار پدرم و نسخه منحصر به فرد و نایاب است.

شمس تبریزی دست در آب فرو کرده و کتاب ها را از آب خارج می کند ، بدون این که کتاب ها ذره ای خیس شده باشند.

مولانا با تعجب می پرسد، این چه سرّی است؟

شمس جواب می دهد :

این ذوق و حال است که تو را از آن خبری نیست. اینگونه حال مولانا تغییر یافته و و درس و بحث را کنار گذاشته و به شوریدگی روی می آورد و تولدی دوباره می یابد . و اینگونه بود که مولانا با شمس تبریزی آشنا شد و این آشنایی زندگی اش را زیر و رو کرد تا جایی که درس و وعظ را کنار گذاشت و به عرفان، شعر، رقص و موسیقی روی آورد و دانش ظاهری اش را کنار گذاشت و به معرفتی باطنی دست یافت که هرکسی را توانایی درکش نبود.

داستان آموزنده “شمس و مولانا”

به آن چه مینازی جز یک سراب نیست

روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را دید از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟

مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!

شمس پاسخ داد:بلی.

مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!

ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.

ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!

ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.

– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.

– پس خودت برو و شراب خریداری کن.

– در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!

ـ اگر به من ارادت داری باید شراب تهیه کنی زیرا من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوی که به شمس ارادت داشت، با خرقه ای به دوش و شیشه ای بزرگ به دست و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.

 آشنایی شمس و مولانا

آشنایی شمس و مولانا

زمانی که مردم مولانا را در آن محل دیدند، حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.

هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:”ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.” آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید.

چشم مردم به شیشه افتاد.مرد ادامه داد:”این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!” سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند. در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:”ای مردم بی حیا!شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید، این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند.”

رقیب مولوی فریاد زد:”این سرکه نیست بلکه شراب است.”

شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.

رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت:برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست، تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند. این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود. (کتاب ملاصدرا.تالیف هانری کوربن. ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری)

حکایت دیگر از مولانا و شمس

محمد ( ص ) برتر است یا بایزید بسطامی

روزی جلال الدین با جمع مریدان، سوار بر اسب، از بازار قونیه می گذشت، درویشی ندا کرد که:مولانا، مرا سئوالی است، گفت:بازگوی تا به جواب آن همه بهره گیرند، گفت محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟ مولانا گفت:این چه جای سئوال است؟ که بایزید از امت محمد بود و مقام سلطانی از تاج پیروی احمد داشت. درویش گفت:چون است که محمد با حق گفت « ما عرفناک حق معرفتک» (تو را چنانکه شایسته مقام توست نشناختم)؟ و بایزید گفت:سبحانی ما اعظم شانی.

نیست اندر جبه ام الا خدا

چند جویی در زمین و در سما؟ “مثنوی”

مولانا فرو ماند و گفت:درویش، تو خود بگوی. گفت:اختلاف در ظرفیت است که محمد را گنجایش بیکران بود، هر چه از شراب معرفت در جام او می ریختند همچنان خمار بود و جامی دیگر طلب می کرد. اما بایزید به جامی مست شد و نعره برآورد:شگفتا که مرا چه مقام و منزلتی است! سبحانی ما اعظم شانی!

مولانا از هیبت آن سوال نعره ای بزد و بی هوش شد و تا یک ساعت رصدی خفته بود و خلق عالم در آنجایگاه هنگامه شد و چون از عالم غشیان به خود آمد، دست مولانا شمس الدین را بگرفت و پیاده به مدرسه خود آورده، در هجره ای در آمدند، تا چهل روز تمام به هیچ آفریده ای را راه ندادند. بعضی گویند:سه ماه تمام از هجره بیرون نیامدند. حضرت مولانا می گوید:چون مولانا شمس الدین از من این سؤال را بکرد، دیدم که از فرق سرم دریچه ای باز شد و دودی تا قمّهٔ عرش عظیم متصاعد گشت، همانا که ترک درس مدرسه و تذکیر منبر و صدارت مسند کرده و به مطالعه اسرار الواح ارواح مشغول شدم.

بیشتر بخوانید: حکایت جالب و شنیدنی باز فیلش یاد هندوستان کرده!

دانلود انیمیشن

دانلود سریال آمرلی

سریال جنگل آسفالت

ماجرای سرقت و گم شدن کوکو در کتاب «سرقت در میدان صد و یکم»



کتاب «سرقت در میدان صد و یکم» به قلم نیلوفر مالک از سوی انتشارات مدرسه برای رده سنی نوجوان سال گذشته منتشر شد. ماجرا از این قرار است که در میدان «صد و یکم» یک دزد پیدا شده. دزدی که فقط حیوانات خانگی محله را می‌دزدد.

نویسنده کتاب در برنامه «جلد دوم» شبکه اینترنتی کتاب درباره داستان کتاب گفت: از آنجایی که ژانر کتاب کارآگاهی و پلیسی است، نگارش کتاب نیازمند دقت است؛ چراکه اطلاعات زیادی دادن منجر به لو رفتن داستان می‌شد. سعی کردم اطلاعات به مخاطب را به صورت قطره‌چکانی بدهم و نوجوان در کشف سوژه مشارکت دهم و ببیند چه کسی برای اتفاق پیش آمده مقصر است. به طور کلی، ژانر کارآگاهی سخت است.

مالک در پاسخ به این نکته که دیالوگ‌ها اندازه شخصیت‌های داستان بود، افزود: ما باید برای شخصیت‌ها لحن بگذاریم. از همان ابتدا ساده‌نویسی در کارهایم بوده، ولی حواسم جمع است که وقتی استاد دانشگاه صحبت می‌کند، طرز صحبتش با بچه کلاس اولی متفاوت باشد. نویسنده باید حواسش جمع باشد، تا لحن شخصیت‌ها شبیه هم نباشد. 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «کوکو گم می‌شود. پویا زنگ خانه را زد. در باز شد. برای پویا عجیب بود که در بدون معطلی باز شد؛ چون می‌دانست جز پریسا کسی خانه نیست و او هم که پایش توی گچ است و پویا باید صبر کند، تا پریسا چوب‌های زیر بغلش را بردارد، آهسته بیاید طرف آیفون و در را باز کند. اما این‌بار انگار پریسا کنار آیفون آماده ایستاده بود. شاید هم مامان هنوز خانه بود و او در را برای پویا باز کرده بود.

پویا در حیاط را پشت سر خودش بست. از همان جا پریسا را بالای پله‌ها روی ایوان خانه دید. پریسا مو‌های سیاهش را به قول خودش دم موشی کرده بود؛ یعنی فرقش را از وسط باز کرده و آن‌ها را دو طرف سرش با کش بسته بود. پویا فهمید اتفاقی افتاده. اینکه اتفاقی افتاده از برق چشم‌های پریسا معلوم بود. مثل همیشه یک حوضچه آب توی چشمش جمع شده و لب زیرینش به سمت پایین لوله شده بود. پویا با خود فکر کرد که چقدر قیافه‌اش شبیه گربه چکمه‌پوش شده. پرسید: چیه؟ باز چی کار کردی؟ و رفت طرف او. پریسا دماغش را بالا کشید و گفت: – کوکو… کوکو گم شده… چشم‌های درشت پویا از پشت عینک درشت‌تر شد. پرسید: – چی؟ یعنی چی گم شده؟ 

– تو قفسش نیست. رفته…

– کی؟ کی رفته؟

– ظهر رفت.

– مگه می‌شه؟ تو اون موقع چی کار می‌کردی؟

– من؟… من رفته بودم دستشویی. وقتی برگشتم نبود…

– قفسش کجا بود؟

– تو حیاط.

– مگه در قفس رو نبسته بودی؟

– چرا… بسته بودم، اما وقتی از دستشویی برگشتم درش باز بود. فکر کنم خودش در رو باز کرده و رفته.

پویا باورش نشد. پرسید:

– مگه می‌شه؟ اون فقط یه کاسکو کوچولوئه… چه جوری در رو باز کرده؟

– خودم… خودم بهش یاد دادم با نوکش در رو باز کنه… چند روزه داریم با هم تمرین می‌کنیم. می‌خواستیم جلوی همه نمایش بدیم».

دانلود انیمیشن

دانلود سریال آمرلی

سریال جنگل آسفالت

اصل ماجرای پارسا پیروزفر و بهاره مصدقیان + عکس جنجالی


رابطه پارسا پیروزفر و بهاره مصدقیان: تنها چند روز مانده به اکران فیلم سینمایی مست عشق با بازی پارسا پیروزفر و حضور او بر پرده سینما بعد از مدت ها، موج منفی خبری درباره او به راه افتاده و خانم بازیگر، سلبریتی بی حاشیه سینما و تلویزیون را متهم به بی‌اخلاقی کرده است. در ادامه این بخش از نمناک ماجرای شایعه پیش آمده برای پارسا پیروزفر را می خوانید.

بهاره مصدقیان بازیگر تئاتر که سابقه همکاری در چندین نمایش تئاتر را با پارسا پیروزفر داشته است، در شبکه‌های اجتماعی ادعا کرده که سالهاست که با بازیگر در چشم باد ارتباط پنهانی داشته و آقای بازیگر چندین مرتبه به او خیانت کرده است.

بیشتر بخوانید: تغییرات ملیکا زارعی از حضور در متهم گریخت تا خاله شادونه+عکس و بیوگرافی

 رابطه پارسا پیروزفر و بهاره مصدقیان

عکس بهاره مصدقیان و پارسا پیروز فر که جنجالی شد

رابطه پارسا پیروزفر و بهاره مصدقیان، بهاره مصدقیان با انتشار عکس دو نفره شان در مورد طریقه آشنایی با پارسا پیروز فر از سال ۱۳۸۴ پس از فیلمبرداری سریال در چشم باد نوشت و او را متهم به بی‌اخلاقی کرد. تا کنون پارسا پیروزفر نسبت به انتشار این خبر واکنشی نشان نداده و این ادعاها هنوز از سوی رسانه‌ها و مراجع رسمی صحت‌سنجی نشده است.

ادعای بهاره مصدقیان واکنش های مختلفی را در پی داشت و برخی از کاربران علت این افشاگری را اکران قریب الوقوع فیلم سینمایی «مست عشق» با بازی پارسا پیروزفر می دانند.

بیشتر بخوانید: هوش مصنوعی مادر و فرزند هر کشور را با توجه به فضای فرهنگی و اجتماعی آن طراحی کرد!

دانلود انیمیشن

دانلود سریال آمرلی

سریال جنگل آسفالت