نگاهی به موسیقی فیلم ناپلئون ساخته مارتین فیپس
- ژانویه 30th, 2024
- کتاب آموزش زبان
از صدای سمفونیهای بتهوون تا صدای پدرخوانده نینو روتا. عجیب است اما واقعیست! مارتین فیپس که با آهنگسازی برای سریال تاج (The Crown) معروف شد، آهنگسازی آخرین فیلم ریدلی اسکات را به عهده داشته است. او آهنگسازی است انگلیسی که جایگزین هانس زیمر بزرگ در آهنگسازی فیلمهای ریدلی اسکات شده است.
موسیقی ناپلئون همانقدر برداشت اسکات است از موسیقی ۳۰۰ سال پیش که روایتی که از ناپلئون دارد! او دو ساعت فرصت داشته تا نگاهی تاریخی به ناپلئون بیاندازد و قصهاش را تعریف کند اما ترجیحش این بوده که فیلم خودش را با روایتی که دوست داشته از امپراتور فرانسه بسازد داشته باشد. در موسیقی هم آهنگساز نخ تسبیح را گم کرده است. با اینکه لحظاتی زیبا و بیادماندنی همچون قابهای زیبای خود فیلم دارد اما محوریت گم شده است. او سراغ والس رفته، موسیقی حماسی هم استفاده کرده، سازهای کوبهای هم تا جایی که جا داشته استفاده کرده، کنارش گروههای کر هم به زبانهای مختلف از فرانسوی گرفته تا انگلیسی میخوانند و خلاصه انگار که به کنسرت ارکستر سمفونیک رفتهاید و رپرتواری از دههها و صدههای مختلف موسیقی کلاسیک را با روایت نوازندههای مدرن سال ۲۰۲۴ میشنوید. موسیقی ناپلئون چنین حال و هوایی دارد.
به هرحال حتما از علاقه ناپلئون به موسیقی کلاسیک و از آن بیشتر از علاقه آهنگسازان کلاسیک مثل بتهوون و بایرون به ناپلئون باخبرید. ناپلئون خودش هم دستی بر ساز داشت و یک پیانوی معروف دارد که هنوز در موزه نگهداری میشود. کنار اینها منبع الهام بسیاری از موسیقیدانها بود و از شخصیت او برای ساخت قطعاتشان ایده میگرفتند. مثلا بتهوون در ابتدا سمفونی سوم خود را به بناپارت تقدیم کرد، اما وقتی فهمید که کنسول اول تاجگذاری خود را با عنوان امپراتور انجام داده است، نام ناپلئون را حذف کرد! علی ایحال، ناپلئون اولین تجربه همکاری مارتین فیپس آهنگساز و ریدلی اسکات است.
آقای اسکات هم توضیح چندانی در این سن و سال به آهنگساز نمیدهد و تنها جملاتی که میگوید اینها بوده: «او فقط درباره شخصیت ناپلئون صحبت میکرد و در مورد موسیقی هیچ نسخهای تجویز نکرد. تنها چیزی که از من میخواست این بود که شخصیت او را درک کنم نه اینکه مثلا از این ساز یا آن ساز استفاده کنم. مثلا روی این نکته مانور میداد که او یک اشرافزاده نبوده و یک ژنرال از طبقه معمولی جامعه بود که با تلاشهایش به امپراتوری رسید. بنابراین من استنباط کردم که نمیتواند موسیقیهای خیلی اشرافی برای او استفاده کرد.»
فیپس در حالی موسیقی ناپلئون را نوشت که بخشهایی از آن را از موسیقی گانگستری پدرخوانده هم الهام گرفت. خودش میگوید اسکات تحت تاثیر فیلم کوبریک هم بود. بنابراین او هم سراغ مخلوطی از موسیقیهای فولکلور فرانسوی و انگلیسی، موسیقیهای کرال، موسیقیهای کلاسیک، و سازهای کوبهای و زهی رفت. فیپس در جستجوی نشان دادن ناپلئون به عنوان فردی قدرتمند و نمایش کشورگشاییها و مقامش در موسیقی نبود بلکه سعی کرد به روایت اسکات از او وفادار باشد. مردی ساده و سرراست و عاشق که فرانسه را دوست داشت، جنگ را بلد بود، چندان محبوب نبود و در نهایت در تنهایی در جزیرهای از دنیا رفت. با این وجود موسیقیای که او نوشته است به خاطر پرداختن به تمام این وجوه آن هم بدون داشتن یک تم محوری یا شاید بهتر است بگوییم ماندگار، تبدیل شده است به ملغمهای از همه این موسیقیها.
یکی از لحظات شنیدنی موسیقی ناپلئون که آن لحن حماسی که از فیلم بیرون میزند را ندارد و به شخصیت معمولی و وجه انسانی ناپلئون بیشتر میپردازد، لحظهای است که ناپلئون از جزیره تبعیدی اولش به خاک فرانسه برمیگردد؛ لحظهای که خاک فرانسه را با دستهایش برمیدارد و میبوسد. موسیقی به دور از هر اغراقی، با یک والس آرام نواخته میشود و انگار ترکیبی است از رسیدن ناپلئون به هر دو عشقش؛ خاک فرانسه و ژوزفین. این سکانس که بیشباهت به داستان کریستف کلمب در فتح بهشت نیست، بر خلاف موسیقی حماسی و اغراقشده ونجلیس در آن لحظه، بسیار آرام و محزون پیش میرود. این موضوع در موسیقی درباره صحنههایی که یخها شکسته میشوند و خون سربازان در آبهای یخ پخش میشود هم تکرار میشود. موسیقی قصد جداسازی فضا را ندارد بلکه به کمک میآید تا رنج جنگ و مرگ را شاعرانه روایت کند. اما مساله اصلی این است که هیچکدام از این تمها باز نمیشوند و توسعه پیدا نمیکنند. همین مساله باعث میشود که این تمها در ذهن ماندگار نشوند.