نگاه و بررسی فیلم بی بدن
- فوریه 20th, 2024
- کتاب آموزش زبان
بی بدن مصداقی است بر آن دسته از فیلمهایی که مجذوب ایده میشوند و در فرایند تعجیل برای رسیدن به نسخه نهایی فیلمنامه و فیلم، از کیفیتهای داستانپردازی و اجرا و کارگردانی نسبتا غافل میمانند و تمام پتانسیلهایشان آزاد نمیشود. سالهاست که ضعف در مرحله فیلمنامهنویسی گریبان سینمای ما را گرفته و سالهاست که این قلم و بسیاری دیگر از صاحبنظران این مسئله را چشم اسفندیار تولیدات تصویری ایران میدانند.
فیلم بی بدن؛ معرفی، نقد، حاشیه و عکسها
در این مسیر برخی از فیلمنامهنویسان برای نزدیک شدن به ایدههایی جذاب و پرکشش از یکسو و سراغ گرفتن از مسائل قابل لمس برای مخاطب سینما، سراغ نگارش فیلمنامه بر اساس رخدادها و پروندههای قضایی واقعی رفتهاند. این مسئله به خودی خود بسیار نیکوست. چرا که بخش بزرگی از تولیدات سینمایی موفق در جهان هم بر مبنای اقتباس از یک کتاب یا برداشتی از یک پرونده یا رخداد واقعی تولید میشوند. آنها به این نتیجه رسیدهاند که تمام قصههای دنیا در ذهن یکی دو نویسنده نیست و باید چشم باز کرد و از قصهها و رخدادهای پرکششی که هر روز کنارمان رخ میدهد بهره ببریم.
در واقع لازم نیست همواره چرخ را از نو اختراع کنیم. کاظم دانشی یکی از استعدادهای نوظهور در سینمای ایران است که با نگارش و ساخت فیلمنامه «علفزار» سری در سرها درآورد. حالا و در جشنواره چهل و دوم فجر، دانشی نویسنده فیلمنامه یکی از پرسروصداترین فیلمهای جشنواره است. «بی بدن» علیرغم تکذیب خود نویسنده، بر اساس یک پرونده واقعی قضایی به نگارش درآمده است. پرونده قتل یک دختر توسط دوست پسرش و از بین بردن جسد او. جسدی که هیچ وقت پیدا نشد، حکمی که تمام شواهد برای قاتل بودن پسر را تایید میکرد به جز جسدی که ثابتکننده نهایی این قتل باشد و اعدامی که پس از سالها کش و قوس سرانجام رخ داد.
فیلمنامه بیبدن اما تصمیم گرفته تمام این رگهها را یکجا در متن بگنجاند. نتیجه چه شده است؟ فیلمنامهای که به وضوح نیمه تمام است و اگر حوصلهای بیشتری صرف نگارش آن میشد، حتما بسیار منسجمتر و کم زایدهتر و هدفمندتر از آب در میآمد. پس بیبدن فیلم قابل توجهی است چون به سوژه جالب توجهی پرداخته است، اما برای تبدیل به فیلم خوبی شدن، موانعی پیش رو دارد
فیلم به وضوح مسئله اعدام کردن یا نکردن قاتل، قصاص کردن یا نکردن، بخشیدن یا نبخشیدن محکوم به اعدام و دشواریهای صدور حکم قطعی در مورد قتل و البته شیوه مواجهه خانواده و بستگان محکوم به قتل و مقتول را هدف گرفته است. طبیعتا این چیدمان به خودی خود پرکشش است و پر تنش. اما سوال اینجاست که آیا نگارش یک فیلمنامه بر اساس یک رخداد واقعی، نویسنده را از پرداختن به ساختار و جزییات در نگارش فیلمنامه بینیاز میکند؟ ارزش افزودهای که نگارش فیلمنامه برای رخداد واقعی به همراه دارد چیست؟ آیا نباید که فیلمنامه هسته اصلی داستان واقعی را شناسایی کند و آن را به شکلی واضح و منسجم پرداخت کند و به روایت آن بپردازد؟ سوال اینجاست. یک قتل رخ داده و یک جسد مفقود شده و یک پسر نوجوان به قتل محکوم شده است.
حال کشمکش این است که او قاتل هست یا نیست و او با عفو روبرو میشود یا نمیشود؟ پس در این بین ماجرای اثبات قاتل بودن یا نبودن و یا در نهایت مورد عفو قرار گرفتن یا نگرفتن هسته اصلی قصه است. از سوی دیگر پرداختن به خانوادههای قاتل و مقتول میتواند یک رگه داستانی دیگر باشد. یعنی پرداختن به شیوه زیست و تربیت آنها که در نهایت منجر به رشد پسر و دختری شده که حالا یکیشان قاتل است و دیگری مقتول. از سوی دیگر رگه اعتراض به صدور حکم اعدام و زیر سوال بردن اصل تشخیص قطعی برای قصاص کردن یا نکردن یک متهم به قتل رگه دیگری از داستان را شکل میدهد.
فیلمنامه بیبدن اما تصمیم گرفته تمام این رگهها را یکجا در متن بگنجاند. نتیجه چه شده است؟ فیلمنامهای که به وضوح نیمه تمام است و اگر حوصلهای بیشتری صرف نگارش آن میشد، حتما بسیار منسجمتر و کم زایدهتر و هدفمندتر از آب در میآمد. پس بیبدن فیلم قابل توجهی است چون به سوژه جالب توجهی پرداخته است، اما برای تبدیل به فیلم خوبی شدن، موانعی پیش رو دارد.
از سوی دیگر انتخاب بازیگران در فیلم تاثیر زیادی در چند پاره شدن آن داشته است. از یکسو الناز شاکردوست تلاش کرده تا یکی از بازیهای قوام یافتهاش را تحویل مخاطب بدهد و از سوی دیگر اشتباه مطلق در انتخاب سروش صحت به عنوان پدر دختر متوفی، فیلم را با صورت به زمین کوبیده است. گویی باید پذیرفت که صحت کارگردان و نویسندهای بسیار جذاب و دلنشین است و بازیگری بسیار بد و نچسب. از سوی دیگر چفت و بست بازی گلاره عباسی و پژمان جمشیدی درست از آب در نیامده جهان این پدر و مادر نخراشیده از آب درآمده است. در این بین مینا وحید، نقشی را بازی کرده که به لحاظ لحن و نگاه و زبان بدن همخوانی ذاتی خوبی با خودش دارد. برجستهترین بازی فیلم اجرای نوید پورفرج در نقش بازپرس است که از مجموع بازیهای فیلم درخشانتر است.
اما در این بین نکته اصلی کجاست؟ تدوین، تدوین و تدوین. فیلم صحنهها و پلانهای شلخته و اضافه بسیاری دارد که با یک تدوین سختگیرانه و منسجم سر حوصله و فرصت و حذف دقایقی از فیلم، میتوان امیدوار بود که انسجام بیشتری در روایت و حتی حسی که از بازی بازیگران منتقل میشود، نصیب مخاطب گردد. بیبدن را باید کنار سایر آثاری قرار داد که به هر قیمت که شده تلاش کردند به جشنواره برسند و از تدوینهای نیمبند و عجولانهشان (در کنار عجله در نگارش فیلمنامه، کارگردانی، بازی و…) هم ضربه خوردند. بیبدن در ساختار و شکلدهی به بدنه خودش، دچار پراکندگی و سردرگمی نسبی است و به بدنی پراکنده بدل شده است که بازنگری در تدوین آن میتواند این پراکندگی را بکاهد.
اما نکته جالب توجه آن است که بزرگترین خدمت به بیبدن از سوی جشنواره رقم خورد. در واقع بیرون نگه داشتن فیلم از بخش مسابقه اصلی جشنواره و حواشی خبری و رسنهای اطراف این مسئله، به برگ برندهای برای فیلم بیبدن تبدیل شد تا نگاهها را به سوی خودش جلب کند و این ویژگی حتما در موعد اکران به کمک فیلم خواهد آمد. بیبدن پاس گل هیات انتخاب جشنواره را به خوبی قدردان بود و گل برتریاش را به ثمر رساند.