مرکز دانلود کتاب الکترونیکی


دوستی ها - دانلود فیلم و سریال

مطالبی که برچسب درباره را دارند .

درباره قسمت دوازدهم سریال گناه فرشته | جدایی مهتاب از حامد








درباره قسمت دوازدهم سریال گناه فرشته | جدایی مهتاب از حامد | فیلیموشات






















fosil

دانلود انیمیشن

دوستی ها - دانلود فیلم و سریال

فیلم مسافران؛ نقد و بررسی های قدیمی درباره اثر بهرام بیضایی


همه چیز درباره رازهای فیلمسازی بهرام بیضایی

داستان فیلم مسافران

داستان کامل فیلم مسافران بهرام بیضایی از این قرار است؛ خانواده معارفی در تدارک مراسم عروسی ماهرخ هستند. اما مهتاب خواهر او، به همراه شوهر و دو فرزندش در حالی‌که از شمال با سواری عازم تهران هستند و قرار است آینه موروثی نوعروس خانواده را بیاورند، با یک نفتکش تصادف می‌کنند و همراه با راننده سواری و زنی روستایی که در راه به آنها پیوسته، می‌میرند. خبر به خانواده می‌رسد و عکس‌ها و گزارش‌ها درستی آن را تایید می‌کنند، اما اثری از آینه یافت نمی‌شود. مراسم عروسی به عزا تبدیل می‌شود و همگان در آن سهیم می‌شوند، بی‌آنکه به سرنوشت جفت جوان بیندیشند. در این میان فقط خانم‌بزرگ دل به عزا نمی‌سپارد و همچنان منتظر است تا مهتاب، آینه را بیاورد. خانواده‌ها و نزدیکان ازدست‌رفتگان، رانندگان نفتکش، ماموران و همه آنها که در این ماجرا به نحوی مربوط هستند، یکی پس از دیگری از راه می‌رسند و با اندوه در مراسم شرکت می‌کنند. بالاخره ماهرخ در اوج روان‌پریشی، تصمیم خود را می‌گیرد و با لباس عروسی به میان جمع می‌آید. برخی مبهوت، جمعی سرخورده و عده‌ای خوشحال می‌شوند. ناگهان در باز می‌شود و مهتاب و دیگر مردگان با آینه موعود از راه می‌رسند. همه در نور آینه قرار می‌گیرند. مهتاب آینه را به ماهرخ می‌سپارد. اینک او بار دیگر عروس است.

 

عوامل و بازیگران فیلم مسافران

کارگردان، فیلمنامه‌نویس و تدوینگر: بهرام بیضایی، فیلمبردار: مهرداد فخیمی، موسیقی متن: بابک بیات

بازیگران: مژده شمسایی، جمیله شیخی، هما روستا، فاطمه معتمدآریا، مجید مظفری، آتیلا پسیانی، جمشید اسماعیل‌خانی، محبوبه بیات، فرخ‌لقا هوشمند، نیکو خردمند، حمید امجد، عنایت بخشی، جهانگیر فروهر، هرمز هدایت، مهتاب نصیرپور، فریبرز عرب‌نیا، شهین علیزاده.

فاطمه معتمد آریا در فیلم مسافران

دستاوردها و آمار فروش فیلم مسافران

نمایش فیلم مسافران در دهمین دوره جشنواره فیلم فجر با تحسین منتقدان و داوران همراه بود. حاصل کار، ۱۴ نامزدی برای این فیلم بود که از آن میان ۶ جایزه به شرح زیر به فیلم بیضایی رسید: جایزه ویژه هیئت داوران در رشته بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول زن (جمیله شیخی)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (فاطمه معتمدآریا)، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (مجید مظفری)، بهترین فیلمبرداری (مهرداد فخیمی)، بهترین صدابرداری (محمود سماک‌باشی).

مسافران همچنین در این رشته‌ها نامزد دریافت سیمرغ بلورین بود: بهترین کارگردانی، بهترین موسیقی متن (بابک بیات)، بهترین تدوین (بهرام بیضایی)، بهترین بازیگر نقش اول زن (مژده شمسایی)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (محبوبه بیات)، بهترین جلوه‌های ویژه تصویری، بهترین چهره‌پردازی (فرهنگ معیری)، بهترین صحنه‌آرایی (ایرج رامین‌فر).

مسافران از ۲۵ آذر ۱۳۷۱ روی پرده رفت و توانست با جذب ۵۱۴ هزار و ۹۵۱ مخاطب در رتبه بیست‌وسوم پرمخاطب‌ترین و رتبه شانزدهم پرفروش‌ترین فیلم‌های آن سال قرار گیرد.

مرور آمار مخاطبان فیلم های عالیجناب بهرام بیضایی

نقد و بررسی منتقدان درباره فیلم مسافران

جهانبخش نورایی در یادداشت مفصلی که در شماره ۱۳۵ ماهنامه فیلم (۲۰ دی ۱۳۷۱) در مورد مسافران نوشت، به جزییاتی پرداخت که مسافران را فیلمی در مورد تقدیرگرایی جلوه می‌دهند: «اگر در مسافران، مضمون کشاکش تاریکی و روشنایی را در متن طبیعت جاودانه‌ای که در فیلم حضور دارد تاویل کنیم، خواهیم دید که رنج، در یک چشم‌انداز وسیع، زاییده تقدیر است و در همان حال، انسان را از ایستادگی در برابر آن گریزی نیست.»

این در حالی است که مسافران اساسا فیلمی نیست که بتوان آن را به یک موقعیت اجتماعی خاص محدود کرد: «مسافران، به سبب گستردگی و جهانشمولی نگاه فیلمساز، از هر تفسیر محدودکننده‌ای که بخواهد آن را به یک موقعیت اجتماعی و سیاسی مشخص تقلیل دهد، فراتر می‌رود. هر چند که عناصری از فرهنگ و هویت ملی ما، به‌عنوان بخشی از همین طبیعت نامیرا، در بن فیلم می‌تپد و آیین‌های رمزی خود را برای صحنه‌پردازی و آفرینش معانی، به فیلمساز وام می‌دهد.»

جهانبخش نورایی (مجله فیلم، ۱۳۷۱): مسافران، به سبب گستردگی و جهانشمولی نگاه فیلمساز، از هر تفسیر محدودکننده‌ای که بخواهد آن را به یک موقعیت اجتماعی و سیاسی مشخص تقلیل دهد، فراتر می‌رود. هر چند که عناصری از فرهنگ و هویت ملی ما، به‌عنوان بخشی از همین طبیعت نامیرا، در بن فیلم می‌تپد و آیین‌های رمزی خود را برای صحنه‌پردازی و آفرینش معانی، به فیلمساز وام می‌دهد

نورایی در ادامه به مثالی کلیدی پرداخت که تقابل طبیعت و مرگ را در فیلم برجسته می‌کند: «از همان ابتدا که آینه خوابیده بر زمین، تصویر آسمان را منعکس می‌کند و با برداشته شدن و گردش آن، به دریا و درختان می‌رسد و سپس روی سواری سیاهرنگ از حرکت بازمی‌ماند، کشاکش بین طبیعت (آسمان و دریا و درخت که بعدا به کمک رنگ و قرینه‌سازی‌ها با آدم‌های فیلم همسان می‌شوند) و مرگ (سواری سیاه‌رنگ که مسافران را به قتلگاه می‌برد) به عنوان یک مایه کلیدی، شکل می‌گیرد. اما در پایان ماجرا، آدم‌ها و عروس، پس از گذر از رنج‌ها، در آینه ماوا می‌گیرند و جایگزین طبیعت می‌شوند.»

طراحی لباس فیلم هم به‌گونه‌ای است که شخصیت‌ها را با طبیعت پیوند می‌زند: «آنچه پیوند و شباهت آدم‌ها را با دریا و آسمان، در وجه ظاهری، ممکن می‌سازد، تنوعی از رنگ‌های آبی است که مشخصا در لباس کیهان و کیوان، بچه‌های شلوغ و سرزنده حشمت داوران، خود را نشان می‌دهد و بعدا نیز می‌بینیم که به نسبت‌هایی در جامه خانم‌بزرگ و سایرین، و حتی در رنگ در و پنجره خانه داوران، و اشیاء خانه معارفی‌ها جلوه می‌کند. در کنار رنگ آبی، رنگ پوشش مهتاب (مشخصا) و بعد ماهو و مستان، درجاتی از قهوه‌ای روشن است که با رنگ زمین و درختان پاییزی فیلم قرابت می‌یابد و این همان رنگ لفاف آینه در روی باربند سواری است که باد پیش از رسیدن مسافران به قتلگاه، آن را می‌کند و می‌برد (همرنگی لباس مستان و مهتاب وقتی معنا پیدا می‌کند که مستان درباره مهتاب به ماهو می‌گوید: “هیچ‌کس به اندازه او مرا نمی‌فهمید.”).»

هشدارهایی که بیضایی (چه در تصاویر مسافران و چه در دیالوگ‌های فیلم) گنجانده است، مایه تقابل مرگ و زندگی را موکد کرده است: «مرگ ماتم‌انگیزی که در جاده اتفاق می‌افتد، هشدارهایش را به‌صورت یک سلسله کنایه و نشانه بدشگون در قسمت‌های اولیه فیلم می‌دهد و آدم‌ها با بازنمایی نهاد خود و عمل‌ها و عکس‌العمل‌هایی که در برابر هم دارند، این حادثه را مانند یک رشته واریاسیون در روی تم اصلی یک قطعه موسیقی سمفونیک تکرار می‌کنند (کل فیلم در چهار موومان است: مرگ، انتظار، سوگ، رستاخیز). به این ترتیب، می‌بینیم که عناصر مرگ و زندگی به نحوی تنگاتنگ در وجود آدم‌ها و مناسبات آنها و اشیاء پیرامون جا گرفته و در یک کشاکش دائمی قرار دارند. نخستین هشدارها، حرکت آینه از طبیعت و مکث آن بر روی سواری سیاه‌رنگ، محصور شدن دریا/ و بچه‌های پرتکاپو (تمثیل واضح شور زندگی) با میله‌های پنجره، و از کار افتادن ساعت مهتاب است. درست پس از آنکه بچه‌ها با خوشحالی به‌خاطر رفتن به عروسی کف می‌زنند، مهتاب به ما رو می‌کند و با سردی و اطمینان می‌گوید: “ما به تهران نمی‌رسیم. ما همگی می‌میریم.” این مقابله کلامی و تصویری عمل بچه‌ها و عکس‌العمل مهتاب، وجه دیگری از معارضه‌ای است که با حرکت آینه از طبیعت و توقف روی سواری بدشگون، تم اصلی فیلم را بنا می‌نهد و واریاسیون‌های این حرکت آینه و محتویات متضاد آن، در موقعیت‌های مختلف فیلم، خود را نشان می‌دهد.»

اما چه‌چیزی دستمایه تقابل مرگ و زندگی را به مفهوم تقدیر مرتبط می‌کند؟ نورایی این بحث را با توضیحی در مورد نبود یک نیروی مشخص شر در مسافران آغاز کرد: «ماهیت نیروی تهدیدکننده شر و عامل تاریکی و ویرانی چیست؟ در دستگاه معنایی فیلم، پاسخ روشنی داده نمی‌شود و هیچ نیرو یا شخص خاصی به عنوان مقصر معرفی نمی‌گردد. شر، سرشتی کدر و پرابهام دارد. راننده نفتکش و شاگرد او شر نیستند، بلکه ناآگاهانه و بی‌خبر، وسیله اجرای شر می‌شوند تا بعدا با یک عذاب وجدان کشنده، طلب بخشایش کنند. با توضیحاتی که درباره مقابله مستمر روشنایی و تاریکی در متن طبیعت بی‌مرگ دادم، به نظر می‌رسد که فیلم، فارغ از اینکه شر کیست یا چیست، عمدتا به امید زوال‌ناپذیری توجه می‌کند که به یاری خانم‌بزرگ و عروس، بازگشت آینه و روشنی را میسر می‌سازد. مهم این است که در پایان، برخاستن مردگان را از گور و ریزش نور در تاریکی را باور کنیم و به عنوان یک واقعیت بپذیریم.»

صفی یزدانیان (مجله فیلم، ۱۳۷۰): خانواده‌ای سرخوش، بار سفر می‌بندند. شوخی زن و شوهر، سرزندگی بچه‌ها، و راننده. پیش از راه افتادن، مهتاب رو به ما می‌کند و می‌گوید که به مراسم عروسی می‌روند. و می‌گوید نخواهند رسید: “ما همه می‌میریم”. و از این لحظه، “واقعیت” رها می‌شود. آری، کار هنرمند بازسازی آنچه هرروز می‌بینیم نیست. حالا، شخصیتی از فیلم، به‌صراحت، به ما می‌گوید در فیلمی که خواهیم دید به دنبال آنچه برایمان آشناست نباشیم

از این‌جاست که اتفاقات فیلم جنبه‌ای تقدیری می‌یابند: «حالا که شر ویژگی مشخص و معینی ندارد، می‌توانیم مرگ و تاریکی را در متن طبیعتی که بستر رویدادها و تنش‌های فیلم است، به‌عنوان پدیده‌هایی جبری قلمداد کنیم و تقدیری بودن آنها را (چه در جهان عینی و چه در اعماق روح و غرایز خود) بپذیریم… میزانسن فیلم، به حد لازم دستمایه برای قبول چنین نگرشی در اختیار ما می‌گذارد… [مثلا] هنگامی‌که مهتاب می‌گوید همگی آنها در جاده خواهند مرد و سواری به راه می‌افتد، دوربین در یک حرکت عمودی بالا می‌رود و به قله ابرگرفته کوه و آسمان روی آن می‌رسد. لحظایت بعد در حرکتی معکوس بر کلبه زرین‌کلا، زن روستایی، فرود می‌آید تا او را به سوی سوار شدن به اتومبیلی که به قتلگاه می‌رود، هدایت کند. این حرکت دوربین، با هدف اتصال دادن مرگ به نیروهای لایتناهی طبیعت (که خصایص آن در هستی فردی و روح ما نیز انعکاس یافته) طراحی شده است.»

صفی یزدانیان از زاویه متفاوتی با مسافران روبه‌رو شد. از دید یزدانیان (در شماره ۱۲۰ ماهنامه فیلم، اسفند ۱۳۷۰)، این فیلم بیضایی در مورد فرار از معیارهای نازل در شناسایی واقعیت است: «خانواده‌ای سرخوش، بار سفر می‌بندند. شوخی زن و شوهر، سرزندگی بچه‌ها، و راننده. پیش از راه افتادن، مهتاب رو به ما می‌کند و می‌گوید که به مراسم عروسی می‌روند. و می‌گوید نخواهند رسید: “ما همه می‌میریم”. و از این لحظه، “واقعیت” رها می‌شود. آری، کار هنرمند بازسازی آنچه هرروز می‌بینیم نیست. حالا، شخصیتی از فیلم، به‌صراحت، به ما می‌گوید در فیلمی که خواهیم دید به دنبال آنچه برایمان آشناست نباشیم. ما را با توهم واقع‌نمایی فریب نمی‌دهد، به جاده فرعی خاک‌آلود نمی‌کشاند، و در تپه‌های “هیچ” رهامان نمی‌کند. به ما می‌گوید که آنچه خواهیم دید واقعی نیست، و از همین روست که هنگام تماشای فیلم، معیارهای نازل در شناسایی واقعیت را (بحث کسالت‌باری که سال‌هاست در جهان هنر جایی ندارد) کنار می‌نهیم. و از همین رو احساس می‌کنیم که، با این همه، چقدر این فیلم “راست می‌گوید”، درباره همه چیز.»

یزدانیان در یادداشت دیگری در ۱۳۵ ماهنامه فیلم، توضیحات بیشتری در مورد برداشتش از فیلم بیضایی مطرح کرد. از دید یزدانیان، مسافران در مورد دو رویکرد متفاوت است که هر دو خود را واقعیت می‌دانند: «از صحنه تصادف عکس و فیلم می‌گیرند. افسر پلیس، به مرگ گواه می‌دهد. عکاس و فیلمبردار ویدئو “سند تصویری” تهیه می‌کنند. این عکس در روزنامه چاپ می‌شود. “ثبت اسناد”. اینها همه تاییدی بر سخن مهتاب است. می‌پنداریم که به این دوربینِ دیگر راست گفته بود، وقتی که در چشمانمان نگریست و، پیش هنگام، از مرگشان آگاهمان کرد. اما بعد، خانم‌بزرگ در برابر همین دوربین فاجعه را انکار می‌کند. واقعیت کدام است؟»

یزدانیان در ادامه با ذکر مثال‌های دیگر بر این تاکید کرد که پایه‌های فیلم روی خلق دو جهان متعارض بنا شده که هر کدام مسیر خود را طی می‌کنند: «جهان “آشنا” در این میان به راه خود می‌رود، و الگوهای “عادی” خود را رعایت می‌کند: تدارک پذیرایی از میهمانان عزا، نوارها و پارچه‌های سیاه، آگهی‌های تسلیت، قاب‌های سیاه عکس‌های مردگان… و از فصل رویای ماهرخ، راهی دیگر برای پایان سفر گشوده می‌شود، راهی که پیمودنش تنها از عهده نگاه هنرمندانه به جهان برمی‌آید: یگانگی منطق جهان بیرون و درون.»

با این توضیح، یزدانیان به این نتیجه می‌رسد که مسافران نه‌تنها در مورد پیچیدگی مفهوم واقعیت، بلکه در مورد هنر هم هست: «به این اعتبار، مسافران – فراتر از درونمایه زیبایش – اثری در ستایش آفرینش هنری نیز هست.»

فیلم مسافران

تکنیک‌های داستان‌گویی و اهمیت جزییات در فیلم مسافران

احتمالا برای بسیاری از کسانی که مسافران را سال‌ها پیش دیده‌اند، برخی از ویژگی‌های فیلم شفاف‌تر در ذهنشان باقی مانده است: شیوه خاص روایت فیلم با شکلی از پیش‌آگاهی که به شخصیت‌ها و تماشاگر می‌بخشد (شوکه‌کننده‌تر از همه، همان کلماتی است که مهتاب/ هما روستا رو به دوربین در مورد مرگ خود و خانواده‌اش در سفرِ پیشِ رو بر زبان می‌آورد) و انبوهی از عناصر جزیی تکرارشونده (در راس همه، استفاده مکرر از عنصر آینه). در چنین شرایطی غیرمنتظره نبود که بحث در مورد تکنیک‌های روایی و نقش جزییات در نقدهای مختلف تکرار شود.

جمشید اکرمی در شماره ۱۲۰ ماهنامه فیلم مسافران را به‌خاطر نحوه ترکیب الگوهای داستان‌گویی آثار آلفرد هیچکاک و برتولت برشت ستود: «چه کسی انتظار داشت تکنیک‌های داستان‌سرایی هیچکاکی (که در شاید وقتی دیگر تبلور آشکارتری داشتند) به این زیبایی از یک فیلم دیگر بیضایی سربرآورند؟ تماشاگر از پیش می‌داند که حادثه در کمین نشسته است، ولی ناچار می‌شود که دست و پا بسته نظاره‌گر باشد، نظاره‌گر خوشبختی ناپدیدشونده آدم‌هایی که اعتمادشان را به خوشبختی هنوز از دست نداده‌اند. آمیزه درخشان برشت و هیچکاک، اعتماد بیضایی را به ذکاوت تماشاگرش نشان می‌دهد. تدوین سیال فیلم، به‌خصوص در رابطه با یک دوربین خرامان ولی عبوس، شاید نقطه عطفی در خود-گویایی پرداخت تصویری در فیلم‌های ایرانی باشد.»

حمیدرضا صدر (مجله فیلم، ۱۳۷۱): فیلم مسافران با بیشترین بهره از رنگ، صدا، حرکت یا سکون شخصیت‌ها و صحنه‌آرایی، بیش از آن‌که تماشاگر را با بسط همان درام درونی قوام گرفته تا پیش از خبردار شدن خانواده از حادثه تصادف جلو ببرد، درگیر جزییاتی می‌کند که گویی مجموعه اثر باید در خدمت این جزییات باشد، و نه برعکس. نگاه کنیم به فصل چگونگی ورود خبر مرگ به خانه پس از آن تعلیق و تنش فراوان، که در وهله اول بر مبنای واکنش چهره شخصیت‌ها عرضه می‌شود

با این وجود نظرات مخالفی هم وجود داشت. به‌عنوان مثال یکی از نویسندگان ماهنامه فیلم در همان شماره به ساختار و دیالوگ‌هایی به‌شدت ادبی اشاره کرد که به فیلم ضربه زده‌اند: «فیلمنامه‌های سال‌های اخیر بیضایی را همواره مشتاقانه خوانده‌ایم. با نوعی تردید و شادمانی باطنی از فیلم نشدنشان، که علتش را در ساختار کاملا ادبی آنها باید جست. اما هرگز نمی‌شد باور کرد که همان دیالوگ‌های مطنطن و غیرسینمایی را – که البته عده‌ای آنها را “زبانی تازه” می‌خوانند – روزی در فیلمی از بیضایی بشنویم. مسافران سرشار از این دیالوگ‌هاست، پیرزنی که با لحنی فیلسوفانه از مرگ سخن می‌گوید و تازه عروسی که حرف‌هایش در حرکات تئاتریش گم می‌شوند. بیضایی سال‌هاست عشق را هم در فیلم‌هایش از یاد برده است. رابطه استاد و شاگرد سابق و عروس و داماد تازه، نشانگر این مطلب است. اظهارنظرهایی از این دست که مثلا مسافران زندگی و نشاط را جایگزین مرگ و سوگواری می‌کند، یا هجویه‌ای است بر فیلمفارسی، فیلم را نجات نمی‌دهد. فیلمساز با قصه چند سطریش و به‌زور شخصیت‌های متعدد نمی‌تواند فیلم را پیش ببرد.»

حمیدرضا صدر در شماره ۱۳۵ ماهنامه فیلم به‌تفصیل به نقش جزییات در مسافران پرداخت. از دید او تمرکز بیضایی بر این عناصر نه‌تنها به کیفیت نهایی فیلم کمک نکرده بلکه به آن ضربه زده است: «حرکت در مرز مرگ و زندگی، خنده و گریه، عروسی و عزا، سیاهی و سپیدی، فیزیک و متافیزیک و… به‌واسطه عناصری دنبال می‌شوند که گاه و بیگاه از متن اصلی جلو می‌زنند و پس‌زمینه‌ها و پیش‌زمینه‌ها را درهم می‌آمیزند. همه چیز آن‌چنان یک‌کاسه می‌شود که فاصله بین فرع و اصل در کادرها، صحنه‌ها و فصل‌های مختلف از بین می‌رود. نگاه کنیم به همان تضاد پررنگ نشانه‌های اولیه یعنی سیاهی و سپیدی: از قاب سیاه آینه تا چراغ‌های سپید، از اتومبیل سیاه تا توری‌های سپید، از چترهای سیاه تا برف سپید، از جامعه سیاه عزا تا لباس سپید عروسی و… تضادی که محدود می‌شود به جست‌وجویی برای یافتن این نشانه‌های آشکار و موکد. همیشه و همه‌جا توجه ما به عناصری جلب می‌شود که در همان گام نخست، عملکرد اولیه‌شان را پذیرفته‌ایم. تاکید دوباره و دوباره به مواردی که آنها را در بدو امر هم قبول کرده‌ایم.»

صدر به‌عنوان نمونه به کاربرد عنصر آینه در فیلم اشاره کرده است. برخلاف جمشید اکرمی که مسافران را نشان‌دهنده اعتماد بیضایی به ذکاوت تماشاگر قلمداد می‌کرد، صدر اعتقاد داشت که تاکید بیش‌ازحد فیلمساز بر آینه نشان‌دهنده بی‌اعتمادی او به مخاطب است: «عنصر کلیدی مسافران، یعنی آینه، نمونه روشن‌تر این رجعت‌ها و اشاره‌های دائمی است. جایی که دلمشغولی‌های فیلمساز در به‌کارگیری این عنصر تا به آن‌جا پیش می‌رود که گویی هیچ‌گاه این اطمینان از تماشاگرش را به‌دست نمی‌آورد که شاید؛ و فقط شاید اهمیت عملکرد آن را دریافته باشد. با استفاده فراوان از آینه در اکثر فصل‌های فیلم و در نظر داشتن این نکته که همه شخصیت‌های اصلی باید پیش از رسیدن به فصل نهایی رودرروی آینه‌ای قرار بگیرند، حضور طبیعی این عنصر در دل فیلم دستخوش تغییر می‌شود. عنصری به‌عنوان مبدا و مقصد حرکت آدم‌ها، یا نشانه رفتن دوربین که با بهانه مثل فصل سمساری، و بی‌بهانه مثل فصل شکستن آینه توسط عروس، دنبال می‌شود. آینه‌ای که در بستر طبیعی روابط و رخدادهای فیلم، واکنش‌ها، تردیدها، تنش‌ها و یا حتی آرایش صحنه جای خود را پیدا نکرده و عموما هم تحمیلی به‌نظر می‌رسد.»

از دید صدر، یکی از مشکلات اصلی مسافران این است که بیش از آن‌که جزییات فیلمْ در راه کمک به کلیت اثر باشند، ماجرا برعکس به‌نظر می‌رسد. او علت این ضعف را در این می‌دید که بیضایی توجه به دلبستگی‌های شخصی‌اش را مهم‌تر از واکنش‌های طبیعی کاراکترهای تعریف‌شده درون فیلم می‌داند: «فیلم مسافران با بیشترین بهره از رنگ، صدا، حرکت یا سکون شخصیت‌ها و صحنه‌آرایی، بیش از آن‌که تماشاگر را با بسط همان درام درونی قوام گرفته تا پیش از خبردار شدن خانواده از حادثه تصادف جلو ببرد، درگیر جزییاتی می‌کند که گویی مجموعه اثر باید در خدمت این جزییات باشد، و نه برعکس. نگاه کنیم به فصل چگونگی ورود خبر مرگ به خانه پس از آن تعلیق و تنش فراوان، که در وهله اول بر مبنای واکنش چهره شخصیت‌ها عرضه می‌شود. همراه با نوعی نگاه از دور که پلی می‌زند بین انتظار و تشویش ما و دلشوره‌های آنها. اما در ادامه، همین واکنش‌ها از شکل حسی و درونی خود خارج شده و کاملا فیزیکی و بیرونی می‌شوند. مثل شکستن آینه، پرپر کردن گل‌ها، چاقو زدن به تابلو، تبر زدن به درخت و… واکنش‌هایی که برخاسته از آدم‌های روی پرده نیستند و برمی‌گردند به دلبستگی فیلمساز به عناصر به تعبیری مورد علاقه‌اش، یعنی آینه، گل، تابلو، درخت و… چنین حرکت‌های بیرونی نه‌تنها از واکنش‌های اولیه شخصیت‌ها عقب می‌افتند، بلکه بسیار هم سطحی و ابتدایی جلوه می‌کنند. نمونه بهتر را فصل کابوس ماهرخ در بر دارد؛ جایی‌که بیش از همیشه از درون منقلب و آشفته او دور می‌شویم و توجه ما به پرسپکتیو تغییریافته دیوارها (با اجرایی بسیار ضعیف)، و بعد موسیقی (نامناسب) این فصل جلب می‌شود. در این فصل تاکید بر دیوارهای سپید، سایه‌روشن‌های پررنگ و… نمی‌توانند واسطه‌ای باشند برای ترسیم دنیایی که عروس سیاه‌پوش را دربر گرفته. چرا که نه‌تنها عناصر مبالغه و اغراق همه چیز را دربر گرفته، بلکه همان جزییات به‌ظاهر پس‌زمینه‌ای، به پیش‌زمینه‌ها آمده‌اند و بین تماشاگر و این شخصیت فاصله ایجاد کرده‌اند.»

فیلم مسافران

شخصیت‌پردازی و بازیگری در مسافران

از میان بازیگران پرتعداد مسافران، پنج نفر نامزد سیمرغ بلورین شدند و سه نفر این جایزه را دریافت کردند. به‌نظر می‌رسد این موفقیت نه‌تنها نشان‌دهنده کیفیت بالای کار بازیگران این فیلم بلکه نمایانگر تبحر بیضایی در امر شخصیت‌پردازی است که منجر به خلق کاراکترهایی ملموس و تاثیرگذار شده است. اما واقعیت این است که منتقدانی با این ایده مخالف بودند.

حمیدرضا صدر در یادداشت خود (و در ادامه مباحثی که در بخش قبل مطرح شد) مثال‌هایی از بازی‌های ضعیف فیلم را ذکر کرد: «در همین روند با صرف فراوان انرژی فیلمساز در جزییات امر، فیلم در زمینه‌های دیگر، و شاید برجسته‌ترش، کم می‌آورد. مثل نقش‌آفرینی دو بازیگر شخصیت‌های فیلم، جمیله شیخی و مژده شمسایی، که نه‌تنها ضعیف هستند، بلکه گمراه‌کننده هم محسوب می‌شوند. مثل بازی جمیله شیخی که گویی درک درستی از این شخصیت دل‌داده به زندگی و نه مرگ ندارد و او را بدل می‌کند به زنی پررمز و راز تا حد مثلا نوعی پیشگو. کسی که با سیمایی سنگی و کلامی فاقد روح بیشترین فاصله را از شخصیت کتاب می‌گیرد. همین‌طور مژده شمسایی که از عهده ادامه نقش دشوارش برنمی‌آید و نمی‌تواند مرز بین سرخوشی و شادابی اولیه و یاس و تلخی ثانویه را حفظ کند. باور نمی‌کنیم که او کسی باشد که بتواند از دل تردید و دودلی به عشق و آینده چنگ بزند.»

روبرت صافاریان (مجله فیلم، ۱۳۷۱): با کنار هم گذاشتن همه نشانه‌ها می‌توان گفت که منظور فیلم باید قاعدتا همین باشد. ظاهرا همه چیز جور درمی‌آید. اما آیا فیلم در انتقال این همه به تماشاگر، به عنوان حسی زنده، موفق است؟ آیا این‌گونه نتیجه‌گیری محصول تجربه تمامی لحظه‌ها، حادثه‌ها و شخصیت‌های فیلم است یا برعکس، بیشتر به بازی کنار هم چیدن قطعات یک معما می‌ماند؟

روبرت صافاریان هم در نقد خود در شماره ۱۳۵ ماهنامه فیلم، سعی کرد تا ضعف فیلم را در زمینه شخصیت‌پردازی آشکار کند. صافاریان توضیحات خود را با توصیفی از جهان‌بینی فیلم آغاز کرد: «تردیدی نیست که قهرمان مسافران خانم‌بزرگ است و آینه آبا و اجدادی خانواده معارفی. بیضایی با تاکیدهای مکرر بر آینه در تصویر و گفتار، شکی باقی نمی‌گذارد که باید به آن همچون یک نماد بنگریم، و آینه در فرهنگ ایرانی مظهر عشق، صفا و باروری است. و خانم بزرگ چنان به این آینه (چیزهایی که آینه مظهر آنهاست) وابسته است، چندان عاشق و چنان نیازمند آن است که به‌رغم گواهی آشکار واقعیت‌های عینی، نمی‌تواند نابودی آن را (یعنی نابودی سنت‌ها و هویت فرهنگی را؟) بپذیرد. پس با ایمانی تزلزل‌ناپذیر، خبر تصادف خانواده دخترش را باور نمی‌کند. اما جز او، باقی همه گرفتار گسستگی و مسایل زندگی مادی روزمره هستند… پیروزی با خانم‌بزرگ است. پافشاری او نتیجه می‌دهد، مردگان از قبر برمی‌خیزند (برمی‌خیزند؟) و این پیروزی باور و ایمان را در دل همه آنها که دربند داده‌های عینی بودند، زنده می‌کند… نور عشق از آینه بر همه می‌تابد، همه به خود می‌آیند و علایم را درمی‌یابند و وصلت (که مقدمه باروری است) سرمی‌گیرد.»

اما از دید صافاریان، مشکل فیلم نه در مضامین منتقل‌شده بلکه در نحوه انتقال آنها است: «با کنار هم گذاشتن همه نشانه‌ها می‌توان گفت که منظور فیلم باید قاعدتا همین باشد. ظاهرا همه چیز جور درمی‌آید. اما آیا فیلم در انتقال این همه به تماشاگر، به عنوان حسی زنده، موفق است؟ آیا این‌گونه نتیجه‌گیری محصول تجربه تمامی لحظه‌ها، حادثه‌ها و شخصیت‌های فیلم است یا برعکس، بیشتر به بازی کنار هم چیدن قطعات یک معما می‌ماند؟»

در ادامه، صافاریان به مشکلات فیلم در زمینه شخصیت‌پردازی مسافران اشاره کرد: «مسافران فیلمی است با شخصیت‌های متعدد، اما آشکارا در به هم پیوستن همه این شخصیت‌ها در طرحی واحد درمانده است. شخصیت‌های اصلی هیچ‌یک گوشت و خون ندارند. مسایل آنها، مثلا همان رابطه مستان و ماهو یا همدم و حکمت بسیار گذرا مطرح می‌شوند. پافشاری و پایمردی خانم‌بزرگ هم هرگز برای تماشاگر پذیرفتنی نمی‌شود (در واقع تماشاگر بیشتر با آن مردمی که خانم بزرگ را مجنون می‌پندارد، هم‌عقیده است و لذا زنده‌شدن مردگان را هم در آخر فیلم باور نمی‌کند).»

به‌نوشته صافاریان، مشکل دیگر فیلم پرداختن بیش‌ازاندازه فیلمساز به شخصیت‌هایی فرعی‌تر است که باعث به‌حاشیه رفتن بخش اصلی درام می‌شود: «بدتر از این، پرداختن نسبتا مفصل فیلم به آدم‌هایی است مثل راننده، کمک‌راننده، خانواده‌هایشان، زن روستایی مقتول و شوهرش، خانواده راننده سواری حامل مسافران و افسر راهنمایی، که هر یک به لحن و زبان صنف خود (و چقدر کلیشه‌ای) مطالبی بیان می‌کنند. راستی غرض از پرداختن به این آدم‌ها چیست؟ افزودن تعداد شخصیت‌ها باعث می‌شود درام شخصی خانواده عروس تحت‌الشعاع قرار بگیرد.»

فیلم مسافران

نتیجه‌گیری

همان‌طور که اشاره شد، بیضایی پیش از ساخت مسافران با انبوهی از مشکلات مواجه شده بود. شاید اگر خیلی از فیلمسازان دیگر در چنین شرایطی قرار می‌گرفتند، به‌سراغ ساخت آثاری عمیقا تلخ‌اندیشانه می‌رفتند. با این وجود بیضایی در مسافران تلاش کرده تا اهمیت زندگی را از دل پرداختن به مرگ بیرون بکشد: مسیری که شاید، به‌شکلی استعاری، به تلاش‌های خود او برای فعالیت در سینما و تئاتر ایران هم اشاره داشت. با این وجود، ادامه راه برای بیضایی چندان شیرین نبود. کارنامه بیضایی پر است از فیلمنامه‌های ساخته‌نشده و نمایشنامه‌هایی که یا روی صحنه نرفتند یا به‌قدر شایستگی دیده نشدند. تماشای مسافران، حتی اگر آن را از بهترین ساخته‌های سینمایی بیضایی ندانیم، کافی است تا دریغ ما دوچندان شود!

دانلود انیمیشن

پسر و مرغ ماهیخوار؛ همه چیز درباره انیمه جدید هایائو میازاکی


بهترین انیمه های ژاپنی تاریخ

داستان پسر و مرغ ماهیخوار درباره چیست؟

انیمه پسر و مرغ ماهیخوار The Boy and The Heron داستان پسر نوجوانی است به نام ماهیتو که در حسرت مادر مرحومش بسر می‌برد، درجست‌وجوی او قدم به دنیایی می‌گذارد که مرده‌ها و زنده‌ها در آن در کنار یک‌دیگر حضور دارند؛ آنجا که مرگ به پایان می‌رسد و زندگی آغازی تازه می‌یابد. پسر و مرغ ماهی‌خوار یک اثر نیمه خودزندگینامه‌ای (اتوبیوگرافیک) درباره زندگی، مرگ، آفرینش و ادای احترامی به دوستی است.

مطابق این خلاصه داستان، پسر و مرغ ماهی خوار نوید یک داستان رئالیستی خارق‌العاده و جادویی با روحی انسانی را به ما می‌دهد و این دقیقا همان چیزی است که از ذهن ویژه و خلاق هایائو میازاکی انتظار می‌رود. داستان اصلی در سال ۱۹۴۳ و در اوج جنگ جهانی دوم، اتفاق می‌افتد. داستان پسری که غم و اندوه بسیارش در فراق مادر، او را به دنیایی می‌فرستد که اتفاقات بزرگی در آن رخ می‌دهد.

قصه پسر و مرغ ماهی‌خوار از کجا می‌آید؟

عنوان ژاپنی انیمه تازه میازاکی از رمان سال ۱۹۳۷ یوشینو گنزابورو، چطور زندگی می‌کنی How Do You Live گرفته شده است. اما برخلاف آنچه در ابتدا تصور می‌شود، پسر و مرغ ماهی‌خوار اقتباسی از این کتاب نیست، بلکه در عوض یک داستان نیمه اتوبیوگرافیک محسوب می‌شود که از زندگی واقعی خود میازاکی و دوران کودکی او الهام گرفته شده است.

پدر میازاکی مانند پدر ماهیتو، ظاهرا در تولید هواپیماهای جنگنده نقش داشته است. بطور مشابه، خانواده میازاکی برای در امان ماندن از بمباران توکیو به حومه ژاپن نقل مکان کردند. همچنین بدون اینکه بخواهیم داستان فیلم را لو بدهیم، برخی اشاره کرده‌اند که صحنه ابتدایی فیلم انعکاسی از مرگ مادر میازاکی است. مادری که میازاکی با او پیوند محکمی داشته و بر بسیاری از شخصیت‌های زن فیلم‌هایش تاثیر گذاشته است. همچنین در پسر و مرغ ماهی خوار شاهد بسیاری از موتیف‌های سبکی و مضامین تکرارشونده فیلم‌های میازاکی خواهیم بود.

 

تاریخ پخش پسر و مرغ ماهیخوار

کمپانی توهو در ۱۴ ژوئیه ۲۰۲۳، پسر و مرغ ماهیخوار را در سینماهای ژاپن اکران کرد. این فیلم به عنوان نخستین انیمیشن افتتاحیه جشنواره فیلم تورنتو، اولین‌ نمایش خود در آمریکای شمالی را در این جشنواره در تاریخ ۷ سپتامبر ۲۰۲۳ پشت سر گذاشت. پسر و مرغ ماهی خوار از تاریخ ۸ دسامبر ۲۰۲۳ اکران رسمی خود را در آمریکای شمالی و از ۲۶ دسامبر در سینماهای بریتانیا و ایرلند آغاز کرد. به محض انتشار جهانی این انیمه بسیار موردانتظار، با بهترین کیفیت در فیلیمو مشاهده کنید.

پسر و مرغ ماهی‌خوار

درباره هایائو میازاکی؛ خالق انیمه The Boy and The Heron

این فیلمساز و همچنین هنرمند مانگا، در طول ۶ دهه فعالیت حرفه‌ای خود، بخاطر سبک پویانمایی دستی منحصر بفرد و شیوه داستان سرایی استادانه‌اش با شخصیت‌های دوست داشتنی و روایت‌های پر احساس، شهرت و ستایش بین‌المللی در سراسر جهان به دست آورده است. در کارنامه میازاکی که به عنوان یکی از برجسته‌ترین فیلمسازان تاریخ انیمیشن شناخته می‌شود، آثار کلاسیک جاودانه‌ای مانند همسایه من توتورو My Neighbor Totoro، سرویس تحویل کی‌کی Kiki’s Delivery Service، شاهزاده مونونوکه Princess Mononoke، قلعه متحرک هاول Howl’s Moving Castle و پونیو روی صخره کنار دریا Ponyo، به چشم می‌خورد. اما این شهر اشباح Spirited Away بود که پس از کسب جایزه بهترین انیمیشن داستانی بلند در هفتاد و پنجمین دوره جوایز اسکار، محبوبیت او را در سراسر جهان گسترش داد. انیمه‌ای که از آن به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های سینمای جهان در دهه ۲۰۰۰ یاد می‌شود. همچنین شهر اشباح و همسایه من توتورو، در فهرست بهترین فیلم‌های تمام دوران نظرسنجی اخیر نشریه سایت اند ساند، حضور دارند.

ویژگی انیمه های میازاکی

فیلمی دیگر از استودیو جیبلی

میازاکی همچنین یکی از بنیانگذاران استودیو جیبلی است. این استودیوی پویانمایی پسر و مرغ ماهیخوار را به تهیه‌کنندگی توشیو سوزوکی، تولید کرده است. سوزوکی یکی از چهره‌های کلیدی استودیو جیبلی محسوب می‌شود؛ بطوری که طبق ادعای میازاکی اگر سوزوکی نبود، استودیو جیبلی نیز وجود نداشت. این رئیس سابق جیبلی و همکار دیرینه میازاکی که آثارش عمدتا موفقیت‌های چشمگیری در گیشه داشته‌اند، به عنوان یکی از موفق‌ترین تهیه‌کنندگان ژاپنی شناخته می‌شود. استودیو جیبلی و میازاکی در بیش از ۱۰ انیمه برجسته و محبوب با یک‌دیگر همکاری داشته‌اند. شرکت سرگرمی ژاپنی توهو که بخاطر همکاری‌هایش با فیلمسازان بزرگی مانند ایشیرو هوندا (در سری فیلم‌های گودزیلا) و آکیرا کوروساوا، شهرت دارد، همانند دیگر فیلم‌های استودیو جیبلی، توزیع پسر و مرغ ماهی خوار را در ژاپن به عهده داشته است.

 

فهرست صداپیشه‌ها و عوامل اصلی پسر و مرغ ماهیخوار

اسامی صداپیشگان و همچنین سایر جزئیات تولید پسر و مرغ ماهی خوار نیز تا زمان اکران آن در ژاپن پنهان مانده بود. اما با شروع اکران آن مشخص شد که برخی از مشهورترین صداپیشه‌های ژاپنی در این انیمه تازه میازاکی هنرنمایی کرده‌اند. اگرچه صداپیشگی شخصیت اصلی را یک بازیگر تازه‌کار انجام داده است؛ سوما سانتوکی ۱۸ ساله که فعالیت جدی خود را از سال ۲۰۱۹ شروع کرد و جمعا ده فیلم و سریال تلویزیونی در کارنامه‌اش دیده می‌شود. ماساکی سودا، یوشینو کیمورا، تاکویا کیمورا، شوهی هینو، کو شیباساکی، کائورو کوبایاشی، جون کونیمورا، کئیکو تاکه‌شیتا، جون فوبوکی، شینوبو اوتاکه، کارن تاکیزاوا و ایمیون، از صداپیشه‌های اصلی پسر و مرغ ماهی خوار هستند.

پسر و مرغ ماهی‌خوار

صداپیشه‌های نسخه انگلیسی زبان پسر و مرغ ماهی خوار

البته گروهی دیگر از بازیگران مطرح به عنوان صداپیشه در نسخه انگلیسی زبان فیلم حضور پیدا کرده‌اند. لوکا پادوان ۱۶ ساله که اخیرا در فیلم به دل نگیر No Hard Feelings ظاهر شد، صداپیشگی شخصیت اصلی فیلم را در نسخه انگلیسی زبان ایفا کرده است. رابرت پتینسون، جما چان، کریستین بیل، مارک همیل، فلورنس پیو، ویلم دفو، دیو باتیستا، باربارا گودسون، تونی ریوولوری و دن استیونز، از جمله بازیگرانی هستند که مسئولیت صداپیشگی شخصیت‌های مختلف پسر و مرغ ماهی خوار را در این نسخه به عهده داشته‌اند.

آهنگساز پسر و مرغ ماهی‌خوار کیست؟

جو هیسایشی، همکار قدیمی میازاکی که از زمان فیلم نائوشیکا از دره باد Nausicaä of the Valley of the Wind – دومین فیلم میازاکی – با او همکاری داشته، موسیقی متن پسر و مرغ ماهی‌خوار را ساخته است. موسیقی متن فیلم از ۳۷ قطعه اورجینال، از جمله ترانه اصلی فیلم با عنوان Spinning Globe  با اجرای کنشی یونزو، تشکیل شده است. از تصنیف‌های به ظاهر ساده پیانو گرفته تا ملودی‌های جذاب سازهای زهی، موسیقی هیسایشی تاثیر چشمگیری در ایجاد حال و هوای فیلم دارد. موسیقی متن پسر و مرغ ماهی‌خوار به لطف شرکت ژاپنی توکوما در ۹ آگوست ۲۰۲۳ در این کشور منتشر شد. هیسایشی بجز همکاری با میازاکی در طول دوران فعالیت حرفه‌ای خود روی بیش از ۱۰۰ موسیقی متن فیلم و آلبوم انفرادی کار کرده است.

انیماتورهای پسر و مرغ ماهی‌خوار

تاکه‌شی هوندا که خود یک کارگردان پویانمایی است و هایائو میازاکی، هدایت بخش انیمیشن را به عهده داشته‌اند. هوندا پیش از این در پروژه‌های تحسین شده‌ای مانند پونیو و  باد برمی‌خیزد با میازاکی کار کرده است. هوندا علاوه بر همکاری با میازاکی، بخاطر مشارکت در انیمه مانکا (رباتیکی) اونگلیون Evangelion و فیلم‌های ساتوشی کن مانند پدرخوانده‌های توکیو Tokyo Godfathers و بازیگر هزاره Millennium Actress، شهرت دارد. ۲۶ انیماتور اصلی روی پسر و مرغ ماهی‌خوار کار کرده‌اند که اکثر آن‌ها سابقه همکاری با میازاکی را دارند؛ از جمله همکاران قدیمی او کاتسویا کوندو و آکیهیکو یاماشیتا. میازاکی در پسر و مرغ ماهی‌خوار، برخلاف پروژه‌های قبلی‌اش، بجای اینکه با نهایت کنترل روی بخش انیمیشن نظارت کند، تصمیم گرفت زمان و انرژی خود را روی طراحی استوری برد‌ها بگذارد و نظارت بر فرآیند پویانمایی را به هوندا بسپارد. اما با این حال به گفته توشی‌یوکی اینوئه، یکی از انیماتورهای اصلی فیلم که دهه‌ها قبل در سرویس تحویل کی‌کی با میازاکی کار کرده بود، علی رغم نقش مهم هوندا در نظارت بر انیمیشن، همچنان اکثر طراحی‌های پسر و مرغ ماهی‌خوار تاثیر بی‌چون و چرای میازاکی را بر خود دارند.

پسر و مرغ ماهی‌خوار

رکوردشکنی فیلم تازه میازاکی در اکران بدون تبلیغات!

علی رغم اینکه تا زمان آغاز اکران پسر و مرغ ماهیخوار، هیچ تریلری از آن منتشر نشد، فیلم تنها بخاطر نام کارگردان بزرگش و شهرت استودیو جیبلی، در گیشه ژاپن رکوردشکنی کرد. در واقع تا ۱۴ ژوئیه ۲۰۲۳ که فیلم در ژاپن اکران شد، تنها یک پوستر با طراحی خود میازاکی از آن منتشر شده بود. اما این استقبال خیره‌کننده از فیلم، نبوغ‌ آمیز بودن طرح رادیکال توشیو سوزوکی را نشان داد. زمانی‌که همه از جمله خود میازاکی نسبت به این مسئله ابراز نگرانی کردند، سوزوکی به هالیوود ریپورتر گفت:«به نظر من، در این عصر فوران اطلاعات، کمبود اطلاعات سرگرمی است. نمی‌دانم این ترفند جواب بدهد یا خیر، اما من به آن باور دارم».

حق با سوزوکی بود. پسر و مرغ ماهی‌خوار، با درآمد ۱.۸۳ میلیارد ین در اولین آخر هفته اکرانش، بهترین افتتاحیه تاریخ استودیو جیبلی را از آن خود کرد. برای درک بهتر این مسئله، به عنوان مثال قلعه متحرک هاول، در بازه زمانی مشابه در سال ۲۰۰۴، ۱.۴۸ میلیارد ین فروش به دست آورد. شاید این رقم در ظاهر خیلی بزرگ به نظر نرسد، اما باید به این نکته توجه داشت که عادات سینما رفتن در ژاپن با آمریکا بسیار تفاوت دارد. در ژاپن شاید فیلم‌ها با سرعت آهسته‌تری درآمد کسب کنند، اما با تبلیغات دهان به دهان مدت طولانی‌تری روی پرده سینماها می‌مانند.

پسر و مرغ ماهی خوار تا پایان هفته اول اکتبر ۲۰۲۳، به فروشی بیش از ۸.۴ میلیارد ین در ژاپن رسید و همچنین با شروع اکران خود در خارج از کشور، عملکرد موفقش را در خارج از مرزهای ژاپن ادامه داد. طوری که در آخرهفته افتتاحیه خود در کره جنوبی گیشه‌های این کشور را قبضه کرد و رکوردهای افتتاحیه در پردیس‌های سینمایی فرانسه را شکست.

عکس های انیمه چطور زندگی می کنی

نقد و بررسی منتقدان درباره فیلم پسر و مرغ ماهیخوار

راجر ایبرت | امتیاز: ۱۰۰ از ۱۰۰

برایان تالریکو | این فیلمی است که همزمان سفر قهرمانانه یک کودک و همچنین خداحافظی حسرت آمیز یک پیرمرد را نشان می‌دهد. یک چشم‌انداز رویاگونه که دوباره بر قدرت میازاکی و استودیو جیبلی در ارائه قصه‌های جهان شمول صحه می‌گذارد. پسر و مرغ ماهی‌خوار، بسیار زیبا، تامل برانگیز، مسحورکننده و یکی از بهترین فیلم‌های سال ۲۰۲۳ است.

واکس (Vox) | امتیاز: ۹۰ از ۱۰۰

آلانا اکون | چه این آخرین فیلم میازاکی باشد یا نه، پسر و مرغ ماهی‌خوار یک فیلم قدرتمند و برجسته است که کاملا می‌توان آن را در رده بهترین آثار او قرار داد.

آستین کرونیکل | امتیاز: ۸۹ از ۱۰۰

استیو دیویس | شاید فیلم در نگاه اول صرفا یک بازنمایی خیالی از گذر التیام‌بخش یک شخص از چشم‌انداز اندوه و تروما باشد. اما شکی نیست که پسر و مرغ ماهی‌خوار یکی از سینمایی‌ترین فیلم‌های بلند مولف ژاپنی –شاید سینمایی‌ترین– در کارنامه نسبتا محدود او است.

شیکاگو سان-تایمز | امتیاز: ۸۸ از ۱۰۰

ریچارد روپر | اگرچه این فیلم ماجراجویانه فانتزی هستی‌گرایانه و تاریخی، در رده بهترین فیلم‌های کارنامه مثال‌زدنی میازاکی قرار نمی‌گیرد، اما همچنان از بدیع‌ترین و خلاقانه‌ترین انیمیشن‌ها و فیلم‌های سال است.

گلوب اند میل (تورنتو) | امتیاز: ۸۴ از ۱۰۰

بری هرتز | فیلمی لطیف و صادقانه که – بسته به تفسیر یا دریافت شما از پرده پایانی‌اش – بسیار غم‌انگیز است.

پسر و مرغ ماهی‌خوار

کلایدر | امتیاز: ۸۳ از ۱۰۰

راس بونیم | در یک کارنامه پر از آثار شگفت‌انگیز ماندگار، بزرگ‌ترین غافلگیری پسر و مرغ ماهیخوار شاید این باشد که نشان می‌دهد چطور بعد از این همه سال هنر میازاکی هنوز اینقدر جادویی و منحصر بفرد است.

تایم اوت | امتیاز: ۸۰ از ۱۰۰

ایندیا لورنس | پسر و مرغ ماهی خوار سند دیگری بر توانایی همیشگی میازاکی در آمیختن مفاهیم فلسفی با تخیل بی‌حد و حصر است. جلوه‌های بصری فوق‌العاده، لحظات لطیف و دردناک، به همراه مقداری کمدی آن را به فیلمی عالی برای طرفداران جیبلی تبدیل کرده است.

Movie Nation | امتیاز: ۷۵ از ۱۰۰

راجر مور | این پرده آخر بزرگ بیش‌تر دریچه‌ای بسیار عالی برای الهام‌بخشیدن به طرفداران جدید این استاد مسلم هنر است (اشاره به خود میازاکی) تا کارنامه سینمایی او را دنبال و از دنیاهای رنگارنگ و شگفت‌انگیزی که در شصت سال دوران کاری افسانه‌ای خود تجسم بخشیده است، دیدن کنند.

ورایتی | امتیاز: ۷۰ از ۱۰۰

پیتر دبروژ | پسر و مرغ ماهی‌خوار مطابق انتظار غیرقابل پیش‌بینی است، اما همچنان در قلمرو آشنای آثار قبلی میازاکی قرار می‌گیرد که هم رضایت‌بخش است و هم شاید کمی ناامید کننده باشد.

وال استریت ژورنال | امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰

کایل اسمیت | در حالیکه پسر و مرغ ماهیخوار، مطابق انتظار مملو از عناصر خیال انگیز است، اما از لحاظ روایی آشفته و کمی گیج‌کننده به‌نظر می‌رسد و با بهترین آثار آقای میازاکی فاصله زیادی دارد.

پسر و مرغ ماهی‌خوار

نقد فیلم پسر و مرغ ماهی‌خوار برگرفته از سایت امپایر

بن تراویس | از قرار معلوم، هایائو میازاکی به سادگی متوقف نمی‌شود. انیماتور افسانه‌ای ژاپنی – یکی از بنیان‌گذاران استودیو جیبلی؛ استاد انیمه‌های فانتزی؛ خالق توتورو، کی‌کی، پونیو، اتوبوس گربه‌ای، بی‌چهره (No-Face) و بسیاری از شخصیت‌های دیگر -، قصد داشت پس از فیلم باد برمی‌خیزد در سال ۲۰۱۳، درام هواپیمایی مرثیه‌واری که داستان آن در زمان جنگ جهانی دوم می‌گذشت، خود را بازنشسته کند. البته این اولین‌بار نبود. او همچین پس از افسانه جنگی حماسی شاهزاده مونونوکه در سال ۱۹۹۷ و همچنین دوباره بعد از موفقیت فوق‌العاده و جهانی شهر اشباح در سال ۲۰۰۱، قصد داشت بازنشسته شود. اما او هر بار با فیلمی بازگشت که نمی‌توانست آن را نساخته باشد. فیلمی که به نوعی وجودش را از خود او طلب می‌کرد. این موضوع در مورد پسر و مرغ ماهی‌خوار نیز صدق می‌کند.

میازاکی اکنون یک دهه بعد از باد برمی‌خیزد با شاهکار تمام عیار دیگری بازگشته است؛ این بار از آن جنس داستان‌های فانتزی-ماجراجویانه باشکوه، مبهوت‌کننده و پیوسته خیال‌انگیزی که جیبلی بیش‌تر بخاطرش شهرت دارد. پسر و مرغ ماهی‌خوار نه تنها یک دور افتخار برای فیلمسازی است که از مدت‌ها قبل به عنوان یکی از بزرگ‌ترین کارگردان‌های تمام دوران شناخته می‌شود، بلکه یک مکاشفه روانشناختی تامل برانگیز و خودکاوانه در ذهن خالق خود است؛ یک خودافشایی احساسی که در قالب فرمی سینمایی بیان می‌شود. اگرچه شاید فیلم جدی و جزن‌انگیز به‌نظر برسد – و برخی مواقع اینطور است -، اما همچنین به‌طرز هیجان‌انگیزی ماجراجویانه، بسیار خنده‌دار و چشم‌نواز و زیبا است. بله، این همان فیلمی است که از میازاکی انتظار داریم؛ ضیافتی باشکوه برای چشم، ذهن، قلب و روح.

در حالیکه باد برمی‌خیزد به طور غیرمنتظره‌‌ای مشتاق بود که تا حد زیادی از حال و هوای افسانه‌ای داستان‌های میازاکی به نفع درام تاریخی خود دوری کند، پسر و مرغ ماهی‌خوار آن را در قالب گلچینی از دستاوردهای فانتزی چشمگیر کارگردان، به کار می‌گیرد. داستان فیلم تازه نیز در بحبوحه ویرانی جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد. میازاکی در یکی از همان صحنه‌های اولیه فیلم، ویران شدن خانه پسر نوجوان اهل توکیو به نام ماهیتو (و مرگ مادرش) را در هجمه‌ای امپرسیونیستی از شعله‌های سوزان ترسیم می‌کند که در ردیف برخی از بهترین سکانس‌های انیمیشنی استودیو جیبلی تا به امروز قرار می‌گیرد. بعد از آن، هنگامی‌که ماهیتو در ملک روستای مادر جدیدش و در خانه تازه خود سکونت پیدا می‌کند، داستان فیلم به حومه شهر منتقل می‌شود (مانند یک خویشاوند تاریک و حزن‌انگیز همسایه من توتورو). نوزادی در راه است. پدر ماهیتو سر خود را گرم کارش در زمینه تسلیحات کرده است. جمعی از خدمتکاران مسن پرسروصدا نمی‌گذارند که ماهیتو تنها باشد. و البته یک حواصیل خاکستری (یا همان مرغ ماهی‌خوار) سخنگو با او صحبت می‌کند.

پسر و مرغ ماهی‌خوار

پسر و مرغ ماهیخوار در یک ساعت اول خود، زمانی‌که ماهیتو با زندگی جدید خود کنار می‌آید، با ریتمی آرام پیش می‌رود. فیلمی که همانند همه کارهای میازاکی، مملو از لحظات کوچک و فوق‌العاده زیبای انسانی و همچنین کنش‌های جزئی هدفمندی است که باعث می‌شوند شخصیت‌ها واقعا زنده و با روح به‌نظر برسند. حتی در نیمه آرام‌تر فیلم، تصویرسازی‌هایی مسحور کننده وجود دارد: از جمله همسرایی گروهی ماهی کپور با دهان‌های باز روی یک دریاچه؛ نگاه‌های نافذ مرغ ماهی‌خوار با همراهی نت‌های استاکاتو روی پیانو از موسیقی متن خیره‌کننده جو هیسایشی؛ و توده‌ای از وزغ‌ها که به شکلی خزنده از بدن ماهیتو بالا می‌روند.

اما فیلم در نیمه دوم رهاتر و مبهوت کننده‌تر خود است که واقعا اوج می‌گیرد؛ زمانی‌که مرغ ماهی‌خوار ماهیتو را به درون یک قلمرو تخیلی پرمخاطره می‌کشاند که سرشار از ابداعات بی‌‌حد و حصر است. این دو در یک جستجوی وجودی برای نجات مادران گذشته و حال، شیمی فوق‌العاده‌ای به اشتراک می‌گذارند. سفری به سوی مکاشفه‌ای عاطفی که نه تنها از میان جهان‌های شگفت‌انگیز (یک شهر دریانوردی پر از غول، قلعه‌ای که پرندگانی غول‌پیکر بر آن حکومت می‌کنند، و دشتی که یک جادوگر کهنسال بر آن نظارت می‌کند)، بلکه از میان تالارهای کل کارنامه حرفه‌ای میازاکی عبور می‌کند. تکانه‌های فانتزی خوفناک و تاریک فیلم به شاهزاده مونونوکه نزدیک می‌شود؛ تمثیل خیال‌انگیز آن از بلوغ یادآور شهر اشباح است؛ warawara (ارواح انسانی متولد نشده‌ای که در دریا زندگی می‌کنند) فوق‌العاده زیبا و دوست داشتنی بامزه‌ترین مخلوق جیبلی از زمان نوازدان پونیو هستند؛ قلمرو متراکم و سرسبز آن شبیه لاپوتا (قلعه‌ای در آسمان) است؛ طوطی‌های دم دراز انسان‌نما سرشار از دی‌ان‌ای توتورو هستند.

سبک قصه‌گویی رها و آزادانه میازاکی احتمالا آن‌هایی که تازه با جهان او آشنا شده‌اند، متحیر خواهد کرد (توصیه می‌شود سفر خود به دنیای جیبلی را از جای دیگری آغاز کنند)، اما برای طرفداران شهر اشباح و قلعه متحرک هاول، آشنا خواهد بود. پایان نسبتا ناگهانی آن نیز تقریبا در سنت جیبلی قرار می‌گیرد.

عکس های انیمه چطور زندگی می کنی

غیرممکن است که فیلم را به عنوان یک سلف پرتره کالیدوسکوپیک نبینم. در واقع این خود میازاکی است که در قالب پسری تنها، مرغ ماهی‌خوار بدعنق، و جادوگر پیر خردمند، در قلمرو شوریدگی‌ها و رویاهایش تعمق می‌کند. این داستانی است درباره آنچه که برای ساختن دنیایی که می‌خواهیم در آن زندگی کنیم، لازم است. فیلمی که بدون شک جهان به آن نیاز دارد. اکنون که پسر و مرغ ماهی‌خوار وجود دارد، نمی‌توانید وجود آن را بدون میازاکی تصور کنید. این از خوش‌اقبالی ما است که اکنون این فیلم را داریم. فیلمی که نمی‌توان آن را صرفا یک بازگشت دوباره یا یک بازنشستگی دیگر توصیف کرد. بلکه این یک انیمیشن فانتزی مجلل و حیرت انگیز است که همه آنچه که از یکی از بهترین فیلمساز‌های تمام دوران انتظار دارید، به شما ارائه می‌دهد.

امتیاز سایت های سینمایی به فیلم

تا زمان آماده سازی مطلب

وبسایت میانگین امتیاز
IMDB ۷.۶ از ۱۰
کاربران متاکریتیک ۷.۵ از ۱۰
منتقدان راتن تومیتوز ۹۷ درصد براساس ۲۴۶
کاربران راتن تومیتوز ۸۸ درصد
منتقدان متاکریتیک ۹۱ درصد براساس ۵۴ نقد

 

پوستر انیمه پسر و مرغ ماهیخوار

پوستر فیلم پسر و مرغ ماهی‌خوار پوستر فیلم پسر و مرغ ماهی‌خوار

دانلود انیمیشن

درباره خیر و شر در سریال گناه فرشته | نبرد انتقام و عدالت


گناه فرشته گرچه از منظر ژانری در ذیل قصه‌ای جنائی- معمایی قرار می‌گیرد اما در عمل، داستان چندلایه و متکثری دارد که سویه‌های مختلفی از ابژه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه را در درون مایه خود و جهان دراماتیکی که طراحی کرده، صورت‌بندی می‌کند تا شمایلی از یک کلیت که جهان اجتماعی آشفته بحران زده موجود است را ترسیم کند. اشاره به تاریخ شمسی قصه و زیرنویس کردن آن به اقتضای پیشروی درام، ضمن فشرده کردن زمان و افزودن بر التهاب درونی قصه، تاکیدی بر این معناست که در پس یک قتل که نقطه کانونی قصه است، قرار است معمایی رمزگشایی شود که فقط کشف راز یک قتل نیست، بلکه معانی دلالتگری را به این قتل گره می‌زند که هر کدام از دل یک بحران می‌آید.

اطلاعات و معرفی گناه فرشته

بحران‌های ملموس از زیست- جهانی که برای مخاطب ایرانی آشناست و با آن همذات‌پنداری می‌کند. از بحران اقتصادی گرفته تا نابسامانی اجتماعی در نقطه وصل این قتل، نه فقط پازل یک جنایت که شمایل جنونی پنهان در جامعه کنونی را بازنمایی می‌کند. بحرانی که در مناسبات مالی و سیاسی و عاطفی تنیده شده و فسادی هژمونیک آفریده است. حالا به میانجی یک موقعیت جنایی و مکاشفه‌ای قضایی، این هژمونی در دل یک پرونده قضایی مورد واکاویی قرار می‌گیرد. شاید گزافه نباشد که بگوییم «گناه فرشته» را نباید لزوما در خوانش ژانری و ملزومات آن و صرفا قصه‌ای جنائی-معمایی دانست، بلکه بیشتر یک تراژدی رئالیستی است که به نوعی به جامعه‌شناسی یک جنایت دست می‌زند. ضمن اینکه ردی از خوانش‌های روانشناختی را هم در پس قصه و شخصیت‌هایش می‌توان کشف کرد که فقط اقتضای ژانری و دراماتیک ندارد، بلکه ارجاعی پاتولوژیک به شرایط روحی و روانی جامعه بحرانی و آشفته کنونی است تا در نهایت چشم اندازی آسیب شناسانه از اکنونیت جامعه به ویژه بحران اخلاقی در آن به تصویر کشیده شود.

جدال حامد تهرانی (شهاب حسینی) با نوید عشیری (امیر آقایی) تنها یک نبرد شخصی و خانوادگی نیست، بلکه نماد بیرونی و چه بسا نمادین تقابل «خیر و شر» به مثابه پیرنگ اصلی قصه است تا این جدال حقوقی را به قلمرو وسیع‌تری که وضعیت اجتماعی و ساختار جامعه است تسری دهد و امکان یک نقد جامعه شناختی فراهم شود

شاید به همین دلیل است که سویه‌های معمایی قصه، بیش از وجوه جنایی آن برجسته شده و گویی کارگردان معنای مورد نظر خود از قصه را در سویه‌های معمایی آن بیشتر برجسته کرده تا به مخاطب را به تامل درباره آن وادارد. در «گناه فرشته» قرار است به میانجی بازگشایی پرونده یک قتل، پرونده قتلی دیگر در گذشته هم باز شود و با یک روایت و خوانش موازی مواجه شویم که در هم تنیده شده اما این یک بازگشایی قضایی صرف و روایت یک پرونده جنایی نیست، بلکه تصویری پازل‌گونه از فساد اقتصادی و مالی و جنایت‌های برآمده از آن است که در سطحی کلان‌تر و در بستر زد و بندهای سیاسی و بازی‌های قدرت در ساحت درام روایت می‌شود. حتی قتل و کشف قاتل در اینجا، صرفا یک کنش فردی یا میان فردی نیست، بلکه در سطحی کلان‌تر و در جدال بین دو خانواده پی گرفته می‌شود و بعد به ساحت کلان‌تری در مناسبات اجتماعی و اقتصادی بسط می‌یابد تا در نهایت میدان نبرد بزرگتری در تقابل نیروهای «خیر» و «شر» صورت‌بندی شود.

از این منظر، جدال حامد تهرانی (شهاب حسینی) با نوید عشیری (امیر آقایی) تنها یک نبرد شخصی و خانوادگی نیست، بلکه نماد بیرونی و چه بسا نمادین تقابل «خیر و شر» به مثابه پیرنگ اصلی قصه است تا این جدال حقوقی را به قلمرو وسیع‌تری که وضعیت اجتماعی و ساختار جامعه است تسری دهد و امکان یک نقد جامعه شناختی فراهم شود. به همین دلیل کارگردان از حرکت‌های پر تحرک و ملتهب دوربین پرهیز کرده و از ظرفیت‌های دراماتیک دیگر مثل موسیقی، ضرب‌آهنگ تند ناشی از تعدد نماها، نورپردازی‌های نوآر گونه یا بازی‌های فرمی با قاب برای تعلیق و کشش و حس وحشت و هیجان کمتر استفاده می‌کند تا قصه به عناصر ژانری تقلیل نیابد بلکه امکانی فراهم شود تا در طمانینه‌ای دراماتیک، خوانشی نقادانه از یک قتل و جنایت مرموز و مشکوک شکل بگیرد و تلنگری بر ذهن مخاطب بزند که ما با یک بحران اخلاقی و انسانی جدی مواجه هستیم.

با یک دوقطبی پر مخاطره که آدم‌ها را در جدال و تنش خود فرو می‌بلعد. این دوگانگی را می‌توان در شخصیت‌پردازی کاراکترها هم پی گرفت. دوگانگی‌ها و دوقطبی‌های درون خانوادگی، مثل شکاف بین حامد (شهاب حسینی) و مهتاب (لادن مستوفی) که برای اولین بار در زندگی مشترک، بر سر یک پرونده مشترک جنایی، از همسر و رفیق بودن به رقیب هم تبدیل می‌شوند. یا اختلاف نظری که بین نوید (امیر آقایی) و پدرش وجود دارد همچنان که بین حامد و پدرش (بهروز رضوی). این دوگانگی‌ها و دوقطبی‌ها ناظر به پارادوکس و شکافی است که در سطوح مختلف جامعه در حال رخ دادن است. از شکاف دولت- ملت گرفته تا شکاف ملت- ملت و حتی اختلاف‌های درون خانوادگی که در یک دهه اخیر، افزایش یافته است. هر چه قصه جلوتر می‌رود، دامنه و عمق بحران‌ها بیشتر شده و گویی خشم و کینه و اختلاف نظرهای پنهان شده در ضمیر ناخودآگاه شخصیت‌های به واسطه این پرونده، برون فکنی می‌شود. از جمله شکاف و خلا عاطفی که بین حامد و مهتاب به وجود می‌آید که روابط زناشویی انها را تیره و تار می‌کند. یا رابطه وکیل و موکلی بین حامد و فرشته به تدریج به سوی نوعی رابطه عاطفی گرایش پیدا می‌کند. جنگ میان امیر عشیری و عماد تهرانی به موازات جدال حامد تهرانی و نوید عشیری اوج پیدا می‌کند. فرشته بر خلاف تصور حامد در دادگاه به قتل عشیری اعتراف می‌کند و از آن سو مشفق هم به مثابه یک دانای کل و پیر خردمند وارد قصه می‌شود.

لادن مستوفی و شهاب حسینی در سریال گناه فرشته

به این موارد می‌توان مولفه‌های دیگری را هم افزود که همه این عناصر در خدمت یک قصه معمایی پیچیده و چندلایه با شخصیت‌های مرموز و مشکوک قرار گرفته تا سرنخ‌های یک پرونده قتل به یک چرخه معیوب و فاسد اقتصادی پیوند بخورد که می‌تواند قانون را هم دور زده یا از ظرفیت آن به نفع منافع و مصالح شخصی بهره ببرد. اگر بخواهیم «گناه فرشته» را در یک نظام مفهومی صورت‌بندی کنیم و عناصر درام را در ظرف آن بریزیم می‌توان آن را نبرد «عدالت» و «انتقام» دانست که در یک جدال خانوادگی، تعین می‌پذیرد و بار احساسی و عاطفی هم به دوش آن گذاشته می‌شود تا تا تجربه‌های حسی مثل عشق و نفرت در کالبد قصه دمیده شود.

حامد عنقا تلاش کرده تا در روایت این التهاب و پیچیدگی از بازی‌های فرمی دوری کرده و در واقع التهاب دوربین را از قصه برداشته تا آن را در روابط آدم‌ها به ویژه به واسطه دیالوگ‌پردازی نشان دهد. گرچه برداشت‌های بلند از گفت‌وگوهای دو نفره حجم زیادی دارد و کمی از ریتم و ضرب‌آهنگ روایت کاسته اما به نظر می‌رسد تاکید کارگردان بر این بوده تا به جای هیجان‌زده کردن تماشاگر و ایجاد فضای ملتهب برای میخکوب کردن مخاطب، او را بیشتر به سمت تامل و اندیشیدن درباره موقعیت قصه بکشاند. به همین دلیل شاید، روایت و ریتم سریال، برخی از مخاطبان را که با ذهنیت کلیشه‌ای از اثر پلیسی که با تعقیب و گریز یا غافلگیری‌های شوکه‌کننده همراه است راضی نکند اما فیلمساز تعمدا از شکل گیری چنین فضایی پرهیز کرده تا مخاطب را به تعمق در زیرمتن قصه خود بکشاند. زیرمتنی که تمام حرف سریال در آن نهفته است و به جای پردازش قاتل جنایت، مخاطب را به عوامل شکل گیری یک جنایت متوجه می‌کند.

در واقع کنتراست چیره درام به عوامل پشت صحنه و دست‌های پنهان و پشت پرده گرایش دارد که از سطح رخدادها می‌گذرد تا به عمق آن‌ها برسد. به همین دلیل از شیوه قطره‌چکانی در ارائه اطلاعات به مخاطب استفاده شده و در پس هر قسمتی، لایه‌های تازه از واقعیت بازنمایی می‌شود. یک بازنمایی پارادوکسیکال. اساسا «گناه فرشته» قصه تضادها و تعارض هاست، قصه دوگانگی‌ها و دوقطبی ها، قصه شکاف‌هایی که جامعه را از تعادل خارج می‌کند و موجب بی‌عدالتی می‌شود که عدالت یعنی هر چیزی در جای خودش استقرار بیابد. حتی عنوان سریال هم روایت این تضادهاست. از یک سو فرشته از حیث الاهیاتی موجودی است که گناه نمی‌کند و از سوی دیگر وکیل عدالت جوی قصه در پی اثبات بی‌گناهی فرشته قصه است. در واقع کارگردان هم در فرم روایی خود از الگوی کلاسیک استفاده کرده و هم در انتخاب قصه خود به کهن الگوهای اخلاقی و بشری توجه داشت. به نبرد ازلی و ابدی خیر و شر.

دانلود و تماشای آنلاین سریال گناه فرشته

دانلود انیمیشن

درباره قسمت یازدهم سریال گناه فرشته | حالا نوبت نوید عشیری است


نگاهی به قسمت یازدهم سریال گناه فرشته

خطر لو رفتن داستان! پس از تماشای قسمت یازدهم گناه فرشته این مطلب را بخوانید

قسمت یازدهم سریال گناه فرشته، جمعه یازدهم اسفند ۱۴۰۲ از فیلیمو پخش شد. در این قسمت شاهد بودیم که چطور حامد تهرانی به خاطر اتفاقاتی که در جلسه خوانش وصیت امیر عشیری رخ داد حالش دگرگون شد و حسابی از خاندان عشیری رو دست خورد. در ادامه نگاهی می‌اندازیم به نکات مهم قسمت یازدهم این سریال مهیج.

اطلاعات و معرفی گناه فرشته

دوراهی سخت حامد تهرانی در قسمت یازدهم گناه فرشته

با مشخص شدن وصیتنامه امیر عشیری و بخشیدن ثلث اموالش به حامد تهرانی و همچنین اعترافنامه امیر عشیری که در مرگ مادر حامد تهرانی دست داشته است حالا و قسمت یازدهم سریال گناه فرشته دیگر حامد سراسر آشفتگی و عصبانیت است. او بدون آنکه بخواهد در یک دوراهی سخت قرار گرفته است. دوراهی بدنامی همنشینی با خاندان عشیری و دفاع از مظلومیت فرشته و نجات او از چوبه دار. حامد از اینکه پدرش عماد تهرانی تا این اندازه نسبت به مرگ مادرش و عواملی که در آن دست داشته‌اند بی تفاوت است به شدت عصبانی است و نمی‌تواند درک کند چرا پدرش هیچ واکنشی به نامه اعتراف امیر عشیری ندارد. حتی رفت و آمد‌های مشکوک متین دفتری به خانه عماد تهرانی نیز یکی از همان آشفتگی‌های ذهنی او است. در این میان حالا حامد با از پاشیدگی زندگی شخصی‌اش هم روبرو شده است و زندگی او با مهتاب به خاطر اتفاقات گذشته کاملا تیره و تار شده تا جایی که دیگر دخترشان هم امیدی به خوب شدن اوضاع زندگی ندارد و یک خانواده به خاطر تصمیم‌گیری‌های پدر حامد تهرانی در حال فروپاشی است.

روزگار عاشقانه فرشته

پدر فرشته همانند دیگرانی که در دادگاه با تعجب به اظهارات او گوش کردند هنوز هم در شوک است که چرا دخترش چنین اعترافی کرد. فرشته حالا با ذوب شدن در عشق آتشینی که نسبت به حامد دارد دیگر برایش مهم نیست سرنوشتش آزادی باشد یا چوبه دار. او از اینکه کسی پیدا شد که حرفش را باور کرد و احساس کرد که می‌تواند به کسی اعتماد کند و کسی هست که بیرون از چاردیواری زندان نگرانش است. این پر شدن خلا عاطفی برای فرشته از هر اعترافی مهم‌تر است و سرنوشت او دیگر بعد از این اتفاقات مهم نیست.

حالا نوبت نوید عشیری است

بعد از آنکه نوید عشیری بیش از پیش به فاسد بودن و جنایتکار بودن پدرش پی برد دیگر برایش مهم نیست مردم درباره او چه قضاوتی می‌کنند. اما انگیزه اصلی نوید برای تقابل با حامد تهرانی یک عشق کهنه و قدیمی است که با ورود مهتاب به زندگی نوید دوباره رگه‌هایی از آن باز شده است. مهتاب اگرچه سعی می‌کند نوید را از سوتفاهم‌هایی که در ذهنش دارد رها کند اما نوید انگیزه‌ زیادی دارد تا با از میان برداشتن حامد بار دیگر به وصال برسد. این تقابل شبیه بیدار شدن یک شیر خفته است که حالا می‌خواهد به جنگ رقیب برود. حالا نوید تصمیم دارد با رو کردن زندگی گذشته حامد همان کاری را با او بکند که حامد بعد از اعتراف فرشته برای خاندان عشیری کرده است. جنگ و تقابلی که می‌تواند خانمان سوز باشد.

سر و کله وکیل سابق هم در قسمت یازدهم گناه فرشته پیدا شد

پیدا شدن رسولی وکیل پیشین فرشته که از سوی نوید عشیری حسابی تطمیع شده بود یکی از همان پروژه‌هایی است که به نظر می‌رسد نوید برای از میان برداشتن حامد کلید زده است. رسولی حالا با پشتوانه خبری که به گوشش رسیده و ارثی که از امیر عشیری به حامد تهرانی رسیده است آمده تا حامد را برای این دوگانگی رفتارهایش تحت فشار بگذارد. رسولی حتی از آوردن نام نوید عشیری به عنوان عشق سابق همسر حامد ابایی نداشت تا با این ترفند حامد را حسابی عصبانی کند. به نظر می‌رسد روزهای سخت و پرتنشی در انتظار حامد تهرانی است.

دانلود و تماشای آنلاین سریال گناه فرشته



دانلود انیمیشن

همه چیز درباره سریال برای تمام بشریت


رانلد دی. مور، مَت وولپِرت و بن نِدیوی سریال برای تمام بشریت For All Mankind را برای «اپل تی‌وی پلاس» خلق کرده‌اند. یوئل کینامان، مایکل دورمن، سارا جونز و سونیا والگر از بازیگران شناخته‌شده این درام علمی‌تخیلی هستند که از تصاویر آرشیوی بعضی چهره‌های تاریخی هم بهره برده است. فصل اول سریال ۲۰۱۹ عرضه شد و فصل چهارمش در ۲۰۲۴ به پایان رسید. عنوان سریال هم با الهام از یک پلاک قمری انتخاب شده است که فضانوردان «آپولو ۱۱» روی کره ماه به جا گذاشتند و بخشی از آن به این صورت است: «ما برای تمام بشر صلح‌جویانه وارد شدیم.»

بهترین و محبوب ترین سریال های علمی تخیلی

خلاصه داستان سریال برای تمام بشریت

خلاصه داستان سریال برای تمام بشریت For All Mankind از این قرار است؛ اتحاد جماهیر شوروی در نسخه دیگری از وقایع سال ۱۹۶۹، ایالات متحده آمریکا را شکست می‌دهد و فضانوردانش به عنوان اولین کشور روی کره ماه فرود می‌آیند. از این رو رقابت فضایی دو کشور برای دهه‌ها با چالش‌ها و اهداف بزرگ‌تر ادامه پیدا می‌کند.

آغاز فصل چهارم: پایگاه فضایی مریخ با عنوان «هَپی وَلی» بزرگ‌تر شده است و خودش را برای انتقال سیارکی به مدار مریخ آماده می‌کند. اد بالدوین با فضاپیمایش عازم این ماموریت می‌شود اما اوضاع طبق برنامه پیش نمی‌رود و تلفاتی داده می‌شود و ماموریت بی‌ثمر می‌ماند. مارگو که حالا در اتحاد جماهیر شوروی زندگی کسالت‌آوری دارد خودش را با وعده‌ی مشاور فعالیت‌های فضایی دلخوش کرده است. او وقتی از حادثه باخبر می‌شود می‌کوشد با فضاپیمای شوروی تماس بگیرد اما تلاشش بی‌نتیجه می‌ماند. کِلی بالدوین با پسرش به زمین برگشته است و می‌خواهد که پدرش نیز به خانه برگردد اما هر بار که این موضوع مطرح می‌شود پدر می‌گوید که باید کمی بیش‌تر بماند. آلیدا همچنان از وحشت‌زدگی‌های ناگهانی (پَنیک اَتک) ناشی از ترومای بمباران مرکز فضایی جانسن رنج می‌برد. مدیر جدید ناسا از دنیل پول درخواست می‌کند تا به مریخ برگردد و فرماندهی ماموریت را به دلیل حادثه رخ‌داده بر عهده بگیرد.

دانلود رایگان و تماشای سریال برای تمام بشریت

عوامل و بازیگران سریال برای تمام بشریت

خالقان: رانلد دی. مور، مَت وولپِرت و بن نِدیوی، کارگردانان: سرجو میمیکا-گیزان، اندرو اِستَنتِن، دن لیو و… نویسندگان: مور، وولپرت، ندیوی، استفانی شانن، اریک دبلیو. فیلیپس و… مدیران فیلمبرداری: استیون مک‌نات و راس بِری‌مَن، تدوینگران: مایکل اوهالورِن، هیبا اشویتزِر، دیوید بیلو و… آهنگسازان: جف روسو و پل دوسِت، بازیگران: یوئل کینامان (ادوارد بالدوین/ اِد)، مایکل دورمن (گوردن استیونز/ گوردو)، سارا جونز (تِریسی استیونز)، شانتِل ون‌سانتِن (کارن بالدوین)، جودی بالفور (اِلن ویلسن)، رِن اشمیت (مارگو مدیسن)، سونیا والگر (مالی کاب) و…

 

تولید سریال For All Mankind از کجا شروع شد؟

طبق گفته‌های رانلد دی. مور، ایده ساخت سریال در جریان صرف ناهار با گرت رایسمن، فضانورد سابق ناسا، مطرح شد؛ زمانی که آن‌ها درباره امکان تصویر کردن یک تاریخ متفاوت بحث می‌کردند که در آن، روس‌ها پیش از آمریکایی‌ها روی کره ماه فرود می‌آیند. سرانجام در پانزدهم دسامبر ۲۰۱۷ بود که اعلام شد اپل، سفارش سریالی تک‌فصلی را داده است. پنجم اکتبر ۲۰۱۸ عنوان سریال، به صورت رسمی اعلام شد و در اکتبر ۲۰۱۹ خبر تولید فصل دوم هم منتشر شد که تا امروز به چهار فصل رسیده است. فیلمبرداری اصلی از ماه اوت ۲۰۱۸ در لس‌آنجلس کالیفرنیا آغاز شد و مارس ۲۰۱۹، «نیویورک تایمز» خبر داد که فیلمبرداری به پایان رسیده است. فیلمبرداری فصل دوم با روزگار قرنطینه ناشی از فراگیری جهانی کووید-نوزده همراه و دچار وقفه‌ای چندماهه شد.

سریال برای تمام بشریت

نقد و بررسی منتقدان درباره سریال برای تمام بشریت

امپایر | امتیاز ۱۰۰ از ۱۰۰

هلن اوهارا | فصلی الهام‌بخش که بیش از حد تحت تاثیر احساسات نیست. این فصل دقیقا درامی مجاب‌کننده و گیرا دارد چون به اندازه تقلاهای خود ما برای پیشرفت، ناکامل و سازشگر است. بهتر است جنبه‌ها و توضیح‌های فنی ناامیدتان نکند چون درک‌شان واقعا هوش بالایی می‌خواهد.

دیسایدر | امتیاز ۹۰ از ۱۰۰

جانی لافتِس | برای تمام بشریت در فصل چهارم هم به بازنویسی جسورانه تاریخ ادامه می‌دهد؛ و این کار را با مشتی از شخصیت‌های باسابقه و چند تازه‌وارد در یک رقابت فضایی دنباله‌دار انجام می‌دهد. سناریوی هوشمندانه و طراحی تولید حیرت‌انگیز از نقاط قوت این فصل هستند.

کولایدر | امتیاز ۸۳ از ۱۰۰

چِیس هاچینسِن | در حالی که ژانر علمی‌تخیلی، لحن‌های بسیار و داستان‌های پرشماری دارد اما این سریال تروتازگی و انرژی خاصی دارد. مسائلی که مطرح می‌شوند و چالش‌هایی که شخصیت‌ها با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند برای ما آن قدر جذابیت پیدا می‌کنند که پای‌شان بنشینیم.

اسلش‌فیلم | امتیاز ۸۰ از ۱۰۰

جرمی ماتای | سراسر فصل چهارم با ضرباهنگی نفس‌گیر روایت می‌شود و داستان جوری تماشاگران را می‌گیرد که آن‌ها به‌سادگی همراه ماجراهای سریال و فرازوفرودهایش می‌شوند.

رولینگ استون | امتیاز ۸۰ از ۱۰۰

اَلِن سِپین‌وال | برای تمام بشریت همچنان در نمایش این موضوع فوق‌العاده عمل می‌کند که کاوش‌های فضایی چطور می‌توانند توامان زیبا و خطرناک باشند. با وجود این، سریال از نظر دراماتیزه کردن نگرانی‌های جغرافیای سیاسی (ژئوپولیتیکی) حول فرستادن آدم‌ها به درون خلأ، درجه‌های متفاوتی از موفقیت را تجربه می‌کند.

شیکاگو تریبیون | امتیاز ۷۵ از ۱۰۰

نینا مِتز | هر شخصیتی کم‌وبیش وضعیتی از آزردگی خاطر را تجربه می‌کند. این، تمهید داستان‌گویی بدی نیست و من همواره قدردان دلبستگی سریال به نمایش این موضوع بوده‌ام که «درگیر حل مساله بودن» چه سروشکلی دارد. ناگفته نماند که «هپی ولی» بسیار پرجزییات تصویر شده است.

اِی. وی. کلاب | امتیاز ۵۸ از ۱۰۰

سالونی گاجار | از آنجایی که رویدادهای تاریخی متفاوت و فرضی فصل چهارم به روزگار حال ما نزدیک‌ترند، برای تمام بشریت حس‌وحال نوستالژیک فصل‌های گذشته را از دست داده است که حاصل ترسیم فضاهایی از دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ بودند. سوای این موضوع، قسمت‌های جدید اصلا نمی‌دانند که چه سفری را می‌خواهند به تصویر بکشند.

 

امتیاز سایت های سینمایی به فصل چهارم برای تمام بشریت

ردیف نام سایت امتیازدهنده‌ها امتیاز میانگین تعداد آراء
۱ IMDb کاربران ۸.۱ از ۱۰ ۵۵ هزار کاربر
۲ متاکریتیک منتقدان برتر ۸۳ از ۱۰۰ بر اساس ۱۰ نقد
۳ راتن تومیتوز عموم منتقدان ۸.۳ از ۱۰ بر اساس ۱۷ نقد

 

آیا می‌دانید:

  • «اپل» یازدهم فوریه ۲۰۲۱ و پیش از اولین نمایش فصل دوم، اپلیکِیشن «آی‌او‌اِس» واقعیت افزوده‌ای را با عنوان «برای تمام بشر: محفظه زمان» در «اپل استور» عرضه کرد. کاربران به‌واسطه این اپ می‌توانند در شکاف زمانی طولانی‌مدت بین فصل‌های اول و دوم سیر کنند و شاهد رابطه گوردو و تریسی استیونز و پسرشان دنی باشند. این اپ در هفتادوسومین جوایز امی هنرهای خلاقه، برنده جایزه نوآوری برجسته در ساخت برنامه تعاملی شد.
  • «اپل» برای فصل دوم پادکستی با عنوان «برای تمام بشریت: پادکست رسمی» را نیز با همکاری «اَت ویل میدیا» تولید کرد که از نوزدهم فوریه ۲۰۲۱ هر دو هفته منتشر می‌شد. مجری پادکست کریس مارشال، بازیگر نقش دَنیل پول، بود که نگاهی به پشت صحنه سریال می‌انداخت و با دانشمندان، فضانوردهای بازنشسته و بازیگران و عوامل برای تمام بشریت گفت‌وگو می‌کرد.
  • «اپل» برای فصل سوم هم مجموعه‌ای ویدیویی با عنوان «دانش ورای برای تمام بشر» تهیه و عرضه کرد. رِن اشمیت که نقش مارگو مدیسن را بازی می‌کند، مجری این برنامه بود و به توضیح و باز کردن موضوع‌های علمی‌ای می‌پرداخت که در قسمت‌های مختلف سریال مطرح می‌شدند.
  • شخصیت‌های گوردو و تریسی استیونز بر نیم‌نگاهی به فضانورد «مرکوری ۷» با نام گوردو کوپر و همسرش ترودی – که خلبان بود – خلق شده‌اند.

 

پوستر سریال برای تمام بشریت

پوستر سریال برای تمام بشریتپوستر سریال برای تمام بشریت

دانلود انیمیشن

پست جدید مادر امیر تتلو درباره وضعیت امیر تتلو


با پست جدید مادر امیر تتلو درباره وضعیت امیر تتلو پس از دستگیریش که به تازگی برای طرفدارانش منتشر کرد در ادامه مطلب همراه ما باشید.

پست جدید مادر امیر تتلو درباره وضعیت امیر تتلوپست جدید مادر امیر تتلو درباره وضعیت امیر تتلو
پست جدید مادر امیر تتلو درباره وضعیت امیر تتلو

امیر تتلو

امیرحسین مقصودلو (زادهٔ ۳۰ شهریور ۱۳۶۶) که با نام حرفه‌ای امیر تتلو شناخته می‌شود، خواننده و ترانه‌نویس ایرانی است که در ژانر رپ، پاپ و آراندبی فعالیت می‌کند.

او از نخستین خوانندگان ژانر آراندبی در ایران است که به شکل زیرزمینی کار کرده و به شهرت رسید.

امیرحسین مقصودلو، مشهور به امیر تتلو، صبح روز چهارشنبه ۱۵ آذر در مرز بازرگان تحویل مقامات ایران و سپس بازداشت شد.

گردآوری: نیمکت خبر

میانگین امتیازات ۵ از ۵

از مجموع ۲ رای

دانلود انیمیشن

همه چیز درباره بیماری چشمی آب مروارید


آب مروارید کدر شدن عدسی چشم شما است که به طور معمول شفاف است. اکثر آب مرواریدها در طول زمان به کندی ایجاد می شوند و علائمی مانند تاری دید را ایجاد می کنند. آب مروارید را می توان با جراحی از طریق یک روش سرپایی که بینایی را در تقریباً همه افراد بازیابی می کند، برداشت. در این پست از مجله اینترنتی جیران قصد داریم به بررسی همه چیز درباره بیماری چشمی آب مروارید بپردازیم.

آب مروارید چیست؟

آب مروارید زمانی ایجاد می شود که عدسی چشم شما که به طور معمول شفاف است، مه آلود شود.

برای اینکه چشم شما ببیند، نور از یک عدسی شفاف عبور می کند. عدسی در پشت عنبیه شما (بخش رنگی چشم شما) قرار دارد. لنز نور را متمرکز می کند تا مغز و چشم شما با هم کار کنند تا اطلاعات را در یک تصویر پردازش کنند.

هنگامی که آب مروارید روی عدسی ابری می شود، چشم شما نمی تواند نور را به همان روش متمرکز کند. این منجر به تاری دید یا دیگر از دست دادن بینایی (مشکل در دیدن) می شود. تغییر بینایی شما به محل و اندازه آب مروارید بستگی دارد.

چه کسانی به آب مروارید مبتلا می شوند؟

اکثر مردم در حدود سن ۴۰ سالگی شروع به آب مروارید می کنند. اما احتمالاً تا بعد از ۶۰ سالگی متوجه علائم آن نخواهید شد. به ندرت، نوزادان به دلیل نقص مادرزادی با آب مروارید متولد می شوند.

اگر:

  • سیگار کشیدن.
  • در منطقه ای با آلودگی هوا زندگی کنید.
  • الکل را به شدت مصرف کنید.
  • سابقه خانوادگی آب مروارید داشته باشید.

آب مروارید چقدر شایع است؟

آب مروارید در میان افراد مسن شایع است. بیش از ۵۰ درصد از افراد ۸۰ ساله و بالاتر آب مروارید داشته اند.

آیا می توانید آب مروارید در هر دو چشم داشته باشید؟
ممکن است در هر دو چشم دچار آب مروارید شوید. اما ممکن است یک چشم بدتر از چشم دیگر باشد یا در زمان بعدی ایجاد شود.

چه چیزی باعث آب مروارید می شود؟

عدسی چشم شما بیشتر از آب و پروتئین تشکیل شده است. همانطور که پروتئین ها در طول زمان تجزیه می شوند، در چشم شما آویزان می شوند. این پروتئین های ماندگار می توانند عدسی شما را کدر کنند، بنابراین دیدن واضح آن دشوار است. این یک بخش معمولی – هرچند ناخوشایند – از پیری است.

برخی چیزها می توانند شکل گیری آب مروارید را تسریع کنند، مانند:

  • دیابت.
  • استروئیدها، داروهای رایج برای درمان بیماری هایی مانند آرتریت و لوپوس.
  • داروهای فنوتیازین مانند کلرپرومازین (Thorazine®) که برای درمان انواع بیماری ها مانند اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی استفاده می شود.
  • جراحی چشم یا آسیب دیدگی چشم.
  • پرتودرمانی به قسمت بالایی بدن شما.
  • گذراندن زمان زیادی در آفتاب بدون محافظ چشم، مانند عینک آفتابی.

علائم آب مروارید چیست؟

آب مروارید بخشی رایج از روند پیری چشم است. در نهایت، آنها می توانند باعث شوند:

  • دیدی که ابری، تار، مه آلود یا فیلمی است.
  • حساسیت به نور شدید خورشید، لامپ ها یا چراغ های جلو.
  • تابش خیره کننده (دیدن هاله ای در اطراف چراغ ها)، به خصوص هنگامی که در شب با چراغ های جلوی روبرو رانندگی می کنید.
  • تغییرات تجویزی در عینک، از جمله نزدیک بینی ناگهانی.
  • دوبینی
  • نیاز به نور روشن تری برای خواندن
  • مشکل دید در شب (دید در شب ضعیف).
  • تغییر در نحوه مشاهده رنگ

آیا آب مروارید دردناک است؟

آب مروارید معمولاً درد ندارد. اما آنها می توانند با حساس تر کردن چشمان شما به نور باعث ناراحتی شوند.

دانلود انیمیشن

فیلم بانو؛ مرور نقدهای قدیمی درباره فیلم توقیف شده مهرجویی


فهرست بهترین فیلم های زنده‌یاد داریوش مهرجویی

خلاصه داستان و عوال فیلم بانو

عوامل اصلی فیلم بانو: نویسنده و کارگردان: داریوش مهرجویی/ مدیر فیلمبرداری: تورج منصوری/ چهره‌پردازی: عبدالله اسکندری، اکرم نویدی/ تدوین: حسن حسندوست/ موسیقی: ناصر چشم‌آذر/ طراح صحنه: فریار جواهریان/ بازیگران: بیتا فرهی، عزت‌الله انتظامی، خسرو شکیبایی، گوهر خیراندیش، فردوس کاویانی، سیما تیرانداز، حمیده خیرآبادی، فتحعلی اویسی، محمود کلاری، میرصلاح حسینی

داستان: «محمود برای پیوستن به یک زن مطلقه، همسرش بانو را ترک می‌کند و به امارات متحده عربی می‌رود. بانو که در تنهایی‌اش با یی‌چینگ، بودیسم و تی‌ام دمخور است، از روی دلسوزی و برای یافتن همدم، کرمعلی باغبان همسایه و هاجر، همسر باردارش را که اتاق محل سکونتشان را از دست داده‌اند، به خانه دعوت می‌کند. به‌تدریج، همسر برادر هاجر که با دو فرزندش از اراک به تهران آمده و پدر هاجر، قربان‌سالار، نیز به آنها ملحق می‌شوند و چنان اختیار خانه را در دست می‌گیرند که مستخدمه خانه، آنجا را ترک می‌کند. قربان‌سالار از اعتماد بانو سوءاستفاده می‌کند و یک تخته فرش با چند گلدان عتیقه را به کمک شریکش می‌رباید و در ازای بدهی‌اش به او می‌دهد. بانو که شاهد سرقت است، به‌شدت عصبی می‌شود و وقتی با انکار قربان‌سالار و هاجر مواجه می‌شود، به اتاقش پناه می‌برد و در را به‌روی خود می‌بندد. درحالی‌که خالی‌کردن خانه به دست قربان‌سالار و شریکش ادامه دارد، محمود از مسافرت برمی‌گردد و خانه را کاملا به‌هم‌ریخته می‌یابد. او برای بانو که بیمار و ضعیف شده، تعریف می‌کند که چطور زن مورد علاقه‌اش، در یک فرصت مناسب او را ترک کرده و احتمالا طبق نقشه قبلی، به‌سراغ مرد دیگری رفته است. محمود به‌سراغ دکتر حسام، دوست قدیمی بانو می‌رود و به کمک او، قربان‌سالار که از کمردرد می‌نالد، به بیمارستان منتقل می‌شود. هاجر نیز برای زایمان به بیمارستان می‌رود و بقیه هم به‌تدریج خانه را ترک می‌کنند تا نوسازی خانه آغاز شود. اما حالا این بانو است که خانه را ترک می‌کند و به شهر دیگری می‌رود.»

 

دستاوردها و آمار فروش فیلم بانو

توقیف فیلم بانو باعث شد تا این فیلم فرصت حضور در جشنواره فجر را از دست بدهد. در غیر این صورت، این ساخته مهرجویی می‌توانست در بسیاری از رشته‌های اصلی (از کارگردانی و فیلمنامه گرفته تا نقش‌آفرینی‌های درخشان بیتا فرهی، عزت‌الله انتظامی و گوهر خیراندیش) از گزینه‌های نامزدی سیمرغ بلورین باشد.

بانو، پس از ۷ سال توقیف، از ۲۲ مهر ۱۳۷۷ روی پرده رفت. اکران این فیلم نه‌تنها دیرهنگام بلکه ناگهانی هم بود. در واقع حتی چند روز پیش از نمایش عمومی بانو هم کسی خبر نداشت که قرار است این فیلم روی پرده برود. بنابراین اکران بانو همه را غافلگیر کرد. شاید همین امر روی دیده‌شدن فیلم تاثیر منفی گذاشت. هرچند از تب‌وتاب رسانه‌ای پیرامون توقیف بانو هم چند سالی گذشته بود و همین هم باعث می‌شد که این فیلم مهرجویی به‌اندازه زمان ساخت برای عموم کنجکاوی‌برانگیز به‌نظر نرسد. در نهایت فیلم با بازخورد متوسطی از سوی عموم تماشاگران روبه‌رو شد و با جذب ۲۹۸ هزار و ۸۸ مخاطب در رتبه بیست‌وچهارم پرتماشاگرترین فیلم‌های سال ۱۳۷۷ قرار گرفت.

فیلم بانو

ماجرای توقیف فیلم بانو داریوش مهرجویی

داریوش مهرجویی بعدها به این اشاره کرد که اگر بانو توقیف نمی‌شد شاید مسیر سینمایی او هم تغییر می‌کرد. اما مهرجویی تنها فردی نبود که حرفه‌اش به‌واسطه توقیف بانو دستخوش تغییر شد. حتی فراتر از او، می‌توان به دو بازیگری اشاره کرد که شاید بتوان گفت بهترین نقش‌آفرینی‌های خود را در این فیلم به نمایش گذاشتند. بیتا فرهی و گوهر خیراندیش درخششی غیرمنتظره در بانو دارند و اگر این فیلم در همان سال‌ها دیده می‌شد، چه‌بسا هر دو در سال‌های آینده پیشنهادهای حرفه‌ای متفاوتی دریافت می‌کردند. به‌هرحال این هم از تبعات تیغ بی‌رحم سانسور و توقیف است که می‌تواند زندگی خیلی‌ها را به همین راحتی عوض کند.

در ادامه، ماجرای توقیف بانو را از زبان خود مهرجویی می‌خوانیم. لازم به ذکر است که تمامی نقل‌قول‌های ذکرشده از قول مهرجویی و منتقدان مختلف در این مطلب، در شماره ۲۲۸ ماهنامه فیلم (آذر ۱۳۷۷) منتشر شده‌اند: «آن موقع کلی تلاش کردیم و به خودمان و همکارانمان فشار آوردیم تا فیلم برای نمایش در دهمین جشنواره فیلم فجر (سال ۱۳۷۰) به‌موقع آماده شود و به نمایش درآید، که آماده شد ولی نمایش داده نشد… تنها توضیحی که درباره توقیف فیلم شنیدم، حرف‌های فخرالدین انوار بود که گفت فیلمت از نظر شورا، توهین به انسان و مردم است. البته خودش نظر شورا را قبول نداشت. من هم برای شورا نامه‌ای نوشتم با این مضمون که چه‌گونه فیلم را ندیده‌اند یا بد دیده‌اند و این‌که فیلم برخلاف نظر آنها، سراسر ستایش از انسان است و… به‌هرحال شورا برای نجات دادن فیلم، آن را «فعلا» غیرقابل‌نمایش اعلام کرد. یعنی برای نجات فیلم، آن را به کل توقیف کرد. چه‌جور برداشتی از فیلم شده بود، نمی‌دانم. فقط می‌گفتند چون سال قبل، نمایش فیلم نوبت عاشقی [محسن مخملباف] باعث شده بود گروه مخالفان، به‌خصوص مهدی نصیری و همفکرانش سخت به جان وزارت ارشاد بیفتند، امسال ارشاد قدری احتیاط می‌کند، زیرا بانو هم ممکن است چنین واکنش‌هایی را برانگیزد. به‌هرحال، ترس از دست دادن موقعیت و مقام، و وضعیت خاص ارشاد در آن هنگام که زیر تیغ حمله‌هایی بود، دست‌به‌دست هم داد تا فیلم توقیف شود.»

 

فیلم بانو درباره چیست؟

شاید مهم‌ترین خصوصیتی که فیلم بانو را در زمان ساخت به اثری حساسیت‌برانگیز تبدیل کرد، برخورد با آن به‌عنوان یک اثر استعاری بود. داستان بانویی غنی و محترم که خانه بزرگ و قدیمی‌اش را در اختیار گروهی پاپَتی نمک‌نشناس قرار می‌داد و با برخوردی غیرمنصفانه روبه‌رو می‌شد، ظاهرا برای عده‌ای تصویری نمادین ایجاد می‌کرد. کافی بود بانو را نمادی از ایران در نظر بگیرند تا تمام اشارات داستانی فیلمْ ارجاعاتی به تاریخ معاصر به‌نظر برسند! با این وجود منتقدان در زمان اکران عمومی بانو از جنبه‌های مختلفی به مضامین مطرح‌شده در فیلم پرداختند و نشان دادند که ماجرا پیچیده‌تر از تقلیل بانو به یک اثر ایدئولوژیک است. تهماسب صلح‌جو و جواد طوسی از جمله منتقدانی بودند که درون‌مایه‌های کلیدی بانو را مورد ارزیابی قرار دادند.

طهماسب صلح‌جو (ماهنامه فیلم، آذر ۱۳۷۷): بانو بیش از آن‌که فیلمی درباره رویارویی و کشمکش و مجادله دارا و ندار باشد و داستان همیشگی فقر و فلاکت آدم‌ها را به روایتی دیگر تکرار کند، توصیفی هوشمندانه از اسارت انسان گرفتار در سیطره جبرآمیز شرایط نابه‌سامان اجتماعی است و حدیث آرزومندی آدم‌هایی را بازمی‌گوید که در ظلمت ناهنجاری‌ها اسیرند و به همین دلیل در آغاز کار، پیشاپیش، احساس همدلی ما را نسبت به زنی برمی‌انگیزد که در قطب مخالف آدم‌های فقیر و مسکین ماجرا قرار دارد

از دید صلح‌جو، این فیلم مهرجویی در وهله اول نه نمایانگر تقابل طبقات غنی و فقیر، بلکه نشان‌دهنده گرفتار شدن انسان در چنبره مشکلات اجتماعی است: «بانو بیش از آن‌که فیلمی درباره رویارویی و کشمکش و مجادله دارا و ندار باشد و داستان همیشگی فقر و فلاکت آدم‌ها را به روایتی دیگر تکرار کند، توصیفی هوشمندانه از اسارت انسان گرفتار در سیطره جبرآمیز شرایط نابه‌سامان اجتماعی است و حدیث آرزومندی آدم‌هایی را بازمی‌گوید که در ظلمت ناهنجاری‌ها اسیرند و به همین دلیل در آغاز کار، پیشاپیش، احساس همدلی ما را نسبت به زنی برمی‌انگیزد که در قطب مخالف آدم‌های فقیر و مسکین ماجرا قرار دارد و از گنج نابرده رنجِ میراث پیشینیانش بسیار بهره‌مند است. با این همه تنهاتر، درمانده‌تر و آسیب‌پذیرتر از دیگران به‌نظر می‌رسد.»

این منتقد باسابقه در ادامه به فضای تمثیلی و معنای دوگانه بانو پرداخت: «جغرافیای جهان فیلم در حصار یک باغ قدیمی، با درختان کهن‌سال بی‌برگ، شیرهای سنگی، آبگیری منجمد و عماراتی آراسته به اشیای گران‌بها ترسیم می‌شود و با این نشانه‌ها خواه‌ناخواه جاذبه فضایی تمثیلی را پیدا می‌کند و معنای دوگانه‌ای به خود می‌گیرد؛ جایی که برای مریم بانو، هم سرزمین فراخ مهر است و هم قفس تنگ واهمه‌های جانکاه. بنابراین وقتی می‌گوید: «این جنگ من است با من»، تنها به احساس خلجان خود اشاره نمی‌کند، بلکه از تضاد پنهان در دنیای اثر نیز پرده برمی‌دارد. بانو با حس دوگانه‌اش، فیلمی پیچیده و قابل تفسیر و تاویل است؛ چون در میدان کشاکش خیر و شری به سامان می‌رسد که از تقابل فرد با خودش سرچشمه گرفته است.»

صلح‌جو به تعدادی از این عناصر تمثیلی فیلم هم اشاره کرد: «بیرون باغ مریم بانو، حادثه‌ای در شرف تکوین است؛ درختان کهن‌سال را قطع کرده‌اند تا شالوده بنایی نو و پایگاه اقتدار نسلی دیگر ریخته شود. شتاب این حادثه، حصار دنیای مریم بانو را می‌شکند و راهی به‌سوی واقعیت بیرون می‌گشاید. دیوار نیمه‌ویران باغ، یکی دیگر از نشانه‌های تمثیلی فیلم است که تا پایان ماجرا، نقش کنایه‌آمیزش را حفظ می‌کند. واقعیت از همین شکاف به خلوت حریم مریم بانو رخنه می‌کند.»

به‌نظر صلح‌جو، شخصیت‌پردازی بانو فراتر از تصویر تیپیک فرد مهربانی است که خانه‌اش را بی‌منت در اختیار افرادی متعلق به طبقات پایین قرار می‌دهد. کار تا جایی پیش می‌رود که حتی می‌توان در نیت اولیه بانو هم تردید کرد. این هم یکی از دوگانگی‌های تعمدی موجود در فیلم است که منجر به چرخشی اساسی در مسیر حرکت داستان می‌شود: «لایه‌های پنهانی شخصیت مریم بانو، در رویارویی با قربان‌سالار آشکار می‌شود. او که تا این‌جا الگوی معصومیت و شکیبایی بوده، با وسوسه‌های قربان‌سالار، کم‌کم خوی مرده اشرافیت بار دیگر در وجودش جان می‌گیرد و راه و رسم ازیادرفته سفره‌داری و بنده‌پروری را به‌خاطر می‌آورد و اندوه و بی‌پناهی و غربتش را از یاد می‌برد. بانو وقتی در صحنه ضیافت قربان‌سالار، با نخوت و غرور، در جامه سپید و آراسته به زیور و زینت پا به تالار می‌گذارد، پیداست که آن شوکت و شکوه دروغین را باور کرده و از این‌که می‌تواند همچون نیاکانش از موهبت برتر اصل و نسب بهره‌مند باشد، دلشاد است. با این تعبیر، قضیه شکل دیگری پیدا می‌کند و این پرسش پیش می‌آید که آیا پناه دادن مریم بانو به همسایگان مستمندش به‌راستی از سر نوع‌دوستی بوده است یا نیاز به همنشین در روزهای تلخ تنهایی، او را به این کار وامی‌دارد؟ فیلم پس از طرح این پرسش، در یک چرخش ناگهانی از مدار نخستینش، یعنی شرح همزیستی مسالمت‌آمیز آدم‌ها خارج می‌شود، قصه را از زاویه دیگری پی می‌گیرد و اوج تازه‌ای به درام می‌دهد. در این مرحله، آن شفقت و همدلی انسانی که ظاهرا می‌توانست پایان خوشی برای ماجرا رقم بزند، به یک‌باره جایش را به کینه و دشمنی می‌دهد. هشدار توفان، مریم بانو را از سجاده نماز به‌سوی پنجره می‌کشاند تا جلوه‌ای از حقیقت را ببیند. در چشم‌انداز او، قربان‌سالار را می‌بینیم که چند شیء گرانبهای خانه را با خود می‌برد.»

از سوی دیگر، جواد طوسی با رویکردی اجتماعی به ارزیابی بانو پرداخت. طوسی در نقد خود به تصویری از عارف قزوینی اشاره کرد که در راه‌پله لوکیشن اصلی فیلم به چشم می‌خورد و از همین دریچه، راهی برای تحلیل جهان‌بینی فیلم می‌یابد: «دوست دارم بانو را از زاویه نگاه عارف قزوینی که عکس بزرگش در راه‌پله خانه بانو آویخته شده، ببینم؛ همان شاعر ستم‌دیده و دل‌آزرده‌ای که جز پریشانی و بدعهدی ایام ندید، همان مرثیه‌سرای آزاده و وطن‌پرست، همان سخنور ملول و مردم‌گریز و خاموش که پس از عمری سفر و تجربه‌اندوزی و خوش‌بینی و بدبینی پیاپی، نهایتا به این واقعیت رسید که تا طبقه عوام تربیت نشود و افراد منورالفکر از فردگرایی و ریاکاری دست برندارند، امیدی به بهروزی و بهبود این مُلک نیست. آزادمردی زاده و بزرگ‌شده در دوره‌ای میان تحول و انقلاب. داریوش مهرجویی، آگاهانه این مکان را به‌عنوان یکی از لوکیشن‌های کلیدی فیلمش انتخاب کرده است. در طول فیلم، بارها بانو را می‌بینیم که در حین بالا رفتن و پایین‌آمدن از پله‌ها، از مقابل این عکس عبور می‌کند؛ عکسی به‌مثابه یک ناظر و روایتگر تاریخ.»

جواد طوسی (ماهنامه فیلم، آذر ۱۳۷۷): با همه ارزش‌های هنری و زیبایی‌شناسانه فیلم بانو، نگاه اجتماعی مهرجویی واقع‌بینانه نیست. صاحب این قلم نیز زیاد با این نوع نگاه تعمیم‌پذیر که نهایتا منجر به محکومیت تمام‌وکمال یک قشر یا طبقه می‌شود، موافق نیست. آیا رواست که با هر بینش و تفکر و برداشت مستقل و به‌تبع مشاهدات عینی‌مان در برهه‌های حساس و ملتهب تاریخی/ اجتماعی، همه کاسه‌کوزه‌ها را (بدون بررسی و تحلیل علت و معلولی) بر سر این طبقه فرود آوریم؟

طوسی، به‌نوعی برداشت‌های نمادین از شخصیت بانو به‌عنوان نمادی از وطن را تایید کرد: «بانو در کلیت فیلم، دو وجه پیدا می‌کند: در وجه زمینی، او را زنی تنها و پریشان‌حال و عارف‌مسلک و بی‌نیاز از مال‌ومنال و نیازمند عشق و محبت و ناموفق در زندگی زناشویی می‌بینیم. اما در وجه نمادین، تبدیل به مام وطن می‌شود؛ البته مام وطنی بسیار خاص و متفاوت. بانو از این منظر، با حس اعتماد و خوش‌بینی، پناهگاه بی‌پناهان می‌شود و نهایتا به بدبینی و بی‌اعتمادی می‌رسد.»

از این منظر، طوسی سعی کرد جهان‌بینی بدبینانه مهرجویی را در بانو مورد تاکید قرار دهد: «مهرجویی امیدش را از این خانه سست و بی‌بنیان کاملا می‌برد. صاحب خانه، خودش گیج و حیران و سردرگم است و رهگذران و میهمانان خوانده و ناخوانده‌اش، همه یک‌چیزیشان می‌شود. یکی ترحم‌انگیز و مملو از کمبود و عقده حقارت که یک‌دفعه از هول حلیم توی دیگ می‌افتد، و دیگری رجاله و هفت‌خط و خوره که اگر ولش کنی، همه‌چیز را درو می‌کند. در این میان، فقط زنی به‌نام شیرین با نگاه مهربان مهرجویی مواجه شده است. اگر بخواهیم بر اساس نوعی تقسیم‌بندی اجتماعی به مجموعه این افراد بپردازیم، شیرین در جایگاه قشر میانی رشدنیافته قرار می‌گیرد. بازتاب اقامت و حضور ازپیش‌تعیین‌شده او، تصویری مخدوش و موهن از این قشر نیست. برخلاف هاجر که بانو و دیگر افراد طبقه‌اش را در برخورد خصمانه نهایی از همه پست‌تر خطاب می‌کند، شیرین در همه‌حال نسبت به بانو موضع‌گیری جانبدارانه‌ای دارد.»

البته در انتهای نقد خود، جواد طوسی رویکرد اجتماعی مهرجویی در بانو را یک‌طرفه و غیرواقع‌بینانه دانست: «با همه ارزش‌های هنری و زیبایی‌شناسانه فیلم بانو، نگاه اجتماعی مهرجویی واقع‌بینانه نیست. صاحب این قلم نیز زیاد با این نوع نگاه تعمیم‌پذیر که نهایتا منجر به محکومیت تمام‌وکمال یک قشر یا طبقه می‌شود، موافق نیست. آیا رواست که با هر بینش و تفکر و برداشت مستقل و به‌تبع مشاهدات عینی‌مان در برهه‌های حساس و ملتهب تاریخی/ اجتماعی، همه کاسه‌کوزه‌ها را (بدون بررسی و تحلیل علت و معلولی) بر سر این طبقه فرود آوریم؟ طبقه‌ای که خودش به جهات گوناگون (اعم از فقر فرهنگی، بی‌پشتوانگی اقتصادی، هویت‌نیافتگی تاریخی، قابلیت انعطاف برای تن‌دادن به بهره‌کشی در شرایط خاص و بحرانی)، همواره در معرض همه‌گونه تهاجم و آسیب‌پذیری بوده است؟ چنین نگرشی از هیچ دیدگاه مترقی آرمانی و عدالت‌خواهانه (با هر عنوان از رده خارج شده و یا به‌جامانده و مابه‌ازا فراهم شده) نمی‌تواند قابل‌قبول باشد.»

 

جایگاه فیلم بانو در سینمای داریوش مهرجویی

بانو اولین فیلم از میان آثاری بود که مهرجویی به‌صورت متوالی با محوریت شخصیت‌های زن ساخت؛ مسیری که به‌ترتیب با فیلم‌های سارا، پری و لیلا ادامه پیدا کرد. اما توقیف هفت‌ساله فیلم باعث شد تا آخرین فیلم از میان این چهار اثر باشد که به نمایش عمومی درمی‌آید. همین اتفاق باعث شد تا منتقدان به شباهت‌های موجود میان این آثار توجه کنند. به‌عنوان مثال، شهزاد رحمتی بانو را به‌نوعی یکی از نقاط عطف کارنامه مهرجویی در نظر گرفت. به عقیده رحمتی در این فیلم ویژگی‌هایی قابل ردیابی است که در سه اثر بعدی داریوش مهرجویی هم به چشم خوردند: «بانو بی‌شک در کارنامه مهرجویی، فیلم بسیار مهمی است؛ چه به‌لحاظ فرم و ساختار، چه به‌لحاظ مضمونش. مهرجویی برخی از عناصر ساختاری و شگردهای فرمی را که بعدا به مولفه‌های همیشگی آثارش تبدیل شدند، برای اولین‌بار در بانو به‌شکلی گسترده به کار گرفت؛ فیدهای رنگی متعدد و استفاده مقتصدانه از موسیقی متن که در همه فیلم‌های بعدی‌اش قابل مشاهده است، همچنین کار با چند شخصیت در فضایی بسته و محدود که به‌خصوص در لیلا تکرار شد. به‌لحاظ موضوع و داستان نیز بانو نخستین فیلم از میان آثار چندگانه اوست که یک زن را به عنوان شخصیت محوری، در کوران دشواری‌های عاطفی، اخلاقی و فلسفی تصویر می‌کند؛ شخصیتی که در سارا و لیلا نیز همچون بانو در پایان، ترک زندگی و همسر می‌کند و… با دقت در فیلم‌های بعدی مهرجویی، می‌توان دریافت که پری به‌نوعی، حاصل گسترش سرگشتگی‌های عرفانی و عطش حقیقت‌طلبی مستتر در روحیه بانوست؛ سارا زاده گسترش دشواری‌های عاطفی بانو با همسرش و گسیختگی ارتباط میان آن دو است و شخصیت محوری آن نیز زنی است که همچون بانو، تنها پاداش صداقت و خلوص و فداکاری‌اش، دل‌شکستگی است و تنهایی؛ و در لیلا همین دشواری‌های عاطفی با غم نداشتن فرزند که بانو نیز از آن رنج می‌برد، و همان تنها گذاشته شدن ابدی همراه می‌شود.»

فیلم بانو

رضا درستکار هم به سه مضمون کلیدی بانو اشاره کرد که هر کدام سه فیلم بعدی مهرجویی، به گسترش یکی از آن ایده‌ها اختصاص داشتند: «پس از توقیف بانو، مهرجویی سه ایده و مضمون اساسی فیلم را در فیلم‌های بعدی‌اش گسترش داد که به ساخته‌شدن فیلم‌های موفقی چون سارا، پری و لیلا انجامید. ایده رفتن مریم بانو از خانه، در سارا با موفقیت اجرا شد که وامدار متن اصلی، یعنی خانه عروسک بود. در واقع، قصه سارا زمینه بهتری را برای آن پایان درخشان فراهم کرد… در پری که به‌لحاظ سیروسلوک عرفانی و سرگشتگی شخصیت‌ها به فیلم هامون پهلو می‌زند، مهرجویی با الهام از سه قصه جروم دیوید سالینجر، دقیقا وجوه عرفانی و عزلت‌نشینی بانو را که با شخصیت پری و اساسا فیلمی مستقل سازگارتر بود، گسترش داد… و بالاخره لیلا (با آن‌که ایده‌اش متعلق به کس دیگری است)، رسما به تکمیل و گسترش رابطه «زن/ مرد/ هوو»ی فیلم بانو پرداخت.»

اما بانو نه‌تنها با آثار بعدی مهرجویی، که با فیلم قبلی او هم قابل مقایسه بود. عده‌ای دغدغه‌ها و سرگشتگی‌های روشنفکرانه بانو را ادامه مسیری دانستند که مهرجویی در فیلم هامون در پیش گرفته بود. خود مهرجویی هم این گمانه‌زنی‌ها را تایید کرد: «بانو در واقع، ادامه یا تحول و رشد همان تم هامون است. بانو درواقع، هامون زن است و فیلم، سرگذشت رنج او.»

بانو، لوئیس بونوئل، غلامحسین ساعدی و چند داستان دیگر!

بانو نه‌ فقط با دیگر فیلم‌های خود مهرجویی، بلکه همچنین با یکی از فیلم‌های مهم تاریخ سینما هم مقایسه شده است. لوئیس بونوئل، فیلمساز شهیر اسپانیایی، در یکی از مهم‌ترین آثار خود به‌اسم ویریدیانا (۱۹۶۱) داستان راهبه‌ای تازه‌کار و پاک‌نیت را روایت کرده بود که، پس از این‌که ارث قابل‌توجهی از جانب یکی از اقوامش دریافت می‌کند، تصمیم می‌گیرد خود را وقف حمایت از گروهی از فقرا کند اما آن فقرا به‌تدریج کنترل خانه را در دست می‌گیرند و ویریدیانا به‌تدریج به زن کاملا متفاوتی تبدیل می‌شود. مقایسه همین خلاصه داستان با آن‌چه از ماجراهای رخ‌داده در فیلم بانو در ابتدای این مطلب ذکر شد، نشان‌دهنده شباهت‌های کلی میان این دو فیلم است. بنابراین عجیب نبود که بسیاری از منتقدان در نقدهای خود به نام لوئیس بونوئل اشاره کردند.

سعید عقیقی (ماهنامه فیلم، آذر ۱۳۷۷): بانو را نسخه ایرانی ویریدیانا دانسته‌اند، اما هنگام دیدن فیلم، نام غلامحسین ساعدی بیشتر به یادم آمد تا لوئیس بونوئل. همان بافت تمثیلی کل‌نگرانه داستان‌ها و به‌ویژه نمایشنامه‌های او و همان حضور تدریجی غریبه‌هایی که به‌مرور آشنا می‌شوند و غریبگی‌شان در پایان به‌شکلی غافلگیرکننده، هراس‌آور جلوه می‌کند، در بانو نیز به‌وضوح جریان دارد

هرچند شباهت‌های عمومی میان دو فیلم آن‌قدر آشکار بود که جای چندانی برای انکار باقی نمی‌گذاشت، اما تاکید گروهی از منتقدان بر این بود که به‌هیچ‌وجه نمی‌توان بانو را صرفا چیزی در حد دوباره‌سازی شاهکار بونوئل دانست. به‌عنوان مثال ناصر صفاریان به تفاوت مهمی اشاره کرد که عملا جهان‌بینی فیلم مهرجویی را از اثر بونوئل متمایز می‌کند: «اگر لوئیس بونوئل، ویریدیانا را به تسلیم در برابر وضعیت موجود واداشت و پس از این‌که پاکی‌اش به یغما رفت، او را بر سر میز بازی مهاجمان نشاند و با صدای قهقهه مستانه‌ای که هیچ نشانی از گذشته معصومانه یک راهبه نداشت، پرونده فیلمش را بست، مهرجویی چنین نمی‌کند و انسان وجودی‌اش را فدا نمی‌کند. بانو، مانند سارا و لیلا، خودش را کنار می‌کشد و می‌رود. و درست مانند آنها، موقعی خانه را ترک می‌کند که در ظاهر، هیچ مشکلی وجود ندارد و همه‌چیز برای یک زندگی آرام آماده است.»

رضا درستکار هم اعتقاد داشت که بانو، علی‌رغم شباهت‌های آشکار به ویریدیانا، در ذات خود به یکی دیگر از فیلم‌های بونوئل شباهت دارد: «امیدوارم ویریدیانا دستاورد بزرگ لوئیس بونوئل را دیده باشید. ماجرای راهبه پرهیزگاری که ایثارگرانه از تمام امکاناتش بهره می‌جوید تا فقیران و بیچارگان را گرد آورد و به تیمارشان بپردازد، اما عاقبت توسط میهمانانش هتک‌حرمت می‌شود و شکست می‌خورد… بی‌گمان شباهت انکارناپذیر این داستان به داستان فیلم بانو و به‌خصوص اجرای دوباره یکی از غریب‌ترین فصل‌های ویریدیانا و تاریخ سینما – یعنی فصل شام آخر – در بانو، ذهن را متوجه شخصیت ویریدیانا و توهمش درباره بازگشت مصلحی چون مسیح می‌کند. اما فیلم به‌رغم شباهت‌های ظاهری‌اش به ویریدیانا، بیشتر به دستاورد دیگر استاد، تریستانا نزدیک است که به نتیجه‌ای عمیق‌تر از موشکافی روابط میان شخصیت‌ها دست می‌یابد.»

تریستانا نمایشی از زندگی یک آریستوکرات پیر و از دور خارج‌شده به‌نام دن لوپه است که سرپرستی دختر معصومی به نام تریستانا را بر عهده می‌گیرد. با این مقدمه، درستکار سعی کرد نوعی هم‌ارزی میان شخصیت‌های دو فیلم بانو و تریستانا بیابد: «با پرهیز از نگرش طبقاتی به آدم‌های بانو، می‌توان به‌سادگی، قربان‌سالار را جانشین دن لوپه دانست که اتفاقا می‌کوشد در گفتار و کردارش، خود را منتسب به اعیان کند و مدام کاردانی‌اش را به رخ می‌کشد و در صدد جلب اعتماد بانو است. دن لوپه هم در تریستانا می‌کوشید خود را آدم خوبِ زمانه خویش جا بزند و از این راه، اعتماد تریستانا را جلب کند. هرچند به‌لحاظ موقعیت اجتماعی، جایگاه تریستانا و دن لوپه، عکس جایگاه بانو و قربان‌سالار است، اما همان ریاکاری و موذی‌گری یکسویه بر رابطه هر دو زوج حاکم است و مهرجویی با ظرافت هرچه بیشتر، همان تمایل‌ها را در شخصیت قربان‌سالار و رفتارش با بانو تصویر کرده.»

سعید عقیقی اما به‌جای توجه به شباهت بانو با آثار بونوئل، به آثار غلامحسین ساعدی، دوست و همکار قدیمی مهرجویی، اشاره کرد: «بانو را نسخه ایرانی ویریدیانا دانسته‌اند، اما هنگام دیدن فیلم، نام غلامحسین ساعدی بیشتر به یادم آمد تا لوئیس بونوئل. همان بافت تمثیلی کل‌نگرانه داستان‌ها و به‌ویژه نمایشنامه‌های او و همان حضور تدریجی غریبه‌هایی که به‌مرور آشنا می‌شوند و غریبگی‌شان در پایان به‌شکلی غافلگیرکننده، هراس‌آور جلوه می‌کند، در بانو نیز به‌وضوح جریان دارد.»

فیلم بانو

نتیجه‌گیری

چرا مهرجویی در پانزده سال پایانی دوران زندگی پربارش که به‌شکل دردناکی به پایان رسید، هرگز نتوانست اثری بسازد که خاطره بهترین دوره کاری‌اش (که بانو هم در همان دوره ساخته شد) را زنده کند؟ یک سوال عمومی‌تر: چرا سینمای ایران سقوطی همه‌جانبه را در سه دهه اخیر تجربه کرده است؟ چرا هنوز وقتی از آثار ماندگار سینمای ایران پس از انقلاب صحبت می‌کنیم، عموما به فیلم‌هایی رجوع می‌کنیم که بیش از دو دهه از ساخت‌شان گذشته است؟ چه شد که مخاطب ۸۱ میلیونی سال ۱۳۶۹ به جایی رسیده که آمار تقریبا ۲۵ میلیون بلیت فروخته‌شده در ۱۱ ماه اول سال ۱۴۰۲ (آن هم در حالی‌که بیش از نیمی از این تعداد تنها متعلق به دو فیلم موفق است) از سوی مدیران نمایانگر رونق سینمای ایران تلقی می‌شود؟

می‌توان دلایل زیادی را در پاسخ به هر کدام از این پرسش‌ها مطرح کرد. اما یکی از این دلایل، تصمیمات کلیدی اتخاذشده از سوی مدیران سینمای ایران در بزنگاه‌های کلیدی بوده است. بانو نمونه مناسبی است تا به یاد بیاوریم که چگونه رفتارهای غلط مدیران وقت (در کنار فشار گروهی از منتقدان ایدئولوژیک نزدیک به جریان رسمی) فرصت پیشرفت را از سینمای ایران گرفته است. بلایی که سر فیلم بانو با آن رویکرد متفاوت و تامل‌برانگیزش آمد، یکی از نشانه‌هایی بود که به سینماگران ایرانی می‌فهماند که اگر پای خود را از گلیم‌شان درازتر کنند مصیبت مشابهی انتظارشان را می‌کشد. همین‌طور مخاطبان سینمای ایران هم آن‌قدر آگاه بودند که افول تدریجی سینمای ایران را حس کنند. این تغییرات البته یک‌شبه رخ نمی‌دهد اما بعضی از اتفاقات، نشانه‌هایی هستند که می‌توان آنها را به مسائل کلی‌تری تعمیم داد. توقیف بانو یکی از همین موارد است.

۱۰ مرحله‌ فیلمسازی داریوش مهرجویی

درباره گریم های عجیب فیلم بانو

مرجان فاطمیمرجان فاطمی | ۳۰ سال از خلق فیلم ماندگار بانو به کارگردانی داریوش مهرجویی می‌گذرد. گریم متفاوت عزت‌الله انتظامی و گوهر خیراندیش در نقش‌های قربان سالار و هاجر و همچنین شخصیت‌پردازی و بازی درجه‌یک آنها در این دو نقش، باعث شده هنوز هم بعد از ۳ دهه آنها را جزو درخشان‌ترین‌های نقش‌های سینمای ایران به‌حساب بیاوریم.

نقد فیلم بانو

بانو | بخشنده‌ رو به زوال

بیتا فرهی که سال ۱۳۶۸ با بازی در «هامون» توانسته بود توجه‌های زیادی را به سمت خودش جلب کند، ۲ سال بعد، یکی دیگر از نقش‌های درخشانش را در «بانو» به نمایش گذاشت. نقش زنی ثروتمند و تنها که گمان می‌کند با مهربانی و صمیمیت با آوارگان و فقرا می‌تواند زندگی نابسامان و تنهایی پر اندوهش را جبران کند. محبت بی‌دریغش را روانه‌ این خانواده ضعیف و بی‌خانمان می‌کند و نهایتا تمام زندگی‌اش را از دست می‌دهد و به لحاظ روحی هم رو به زوال می‌رود. در ظاهر به نظر می‌رسد ساده‌ترین گریم روی صورت شخصیت بانو انجام شده باشد و طراحی چهره بیتا فرهی کار زمان بری نبوده است اما طبق گفته‌های عبدالله اسکندری، یکی از سخت ترین طراحی گریم‌ها را داشته است. ابتدای فیلم دچار آشفتگی ذهنی می‌شود و کم‌کم خون از صورتش می‌رود و به تدریج رنگ‌پریده‌تر و نحیف‌تر می‌شود تا پایان داستان که کاملا به لحاظ ظاهری و روحی به فروپاشی می‌رسد. این تغییر تدریجی، کاملا در صورتش آشکار است.

گوهر خیراندیش در فیلم بانو

هاجر | گدای سلطه‌گر

هاجر با صورتی سوخته و موهایی وزوزی و دندان‌هایی زرد نمونه‌ی بارز زنی فقیر و قابل‌ترحم بود. زنی بیمار و رنج‌کشیده که می‌توانست دل هرکسی را به رحم بیاورد. این موجود قابل‌ترحم، رفته‌رفته صفات مرموز و شیطانی‌اش را به نمایش می‌گذاشت و با فرصت‌طلبی تلاش می‌کرد از محبت بانو به نفع رونق زندگی خودش و خانواده‌اش استفاده کند. آن چهره‌ی مظلوم ابتدای فیلم با گذشت زمان در ذهن مخاطب رنگ می‌باخت و ترحم به تنفر تبدیل می‌شد. درواقع نمونه بارز آدمی نداری بود که از موضع ضعف وارد می‌شوند و احساسات طرف مقابلش را درگیر می‌کنند و سر بزنگاه، شیره جانشان را می‌کشند. گریم گوهر خیراندیش در نقش هاجر، هنوز هم یکی از سنگین‌ترین گریم‌های سینمای ایران به‌حساب می‌آید. خود گوهر خیراندیش در جایی گفته که برای این نقش تلاش می‌کرده زشت‌تر شود و خاطره جالبی هم از زنده‌یاد جمشید اسماعیل‌خانی ذکر کرده که وقتی عکس او را در نقش هاجر دیده به مهرجویی گفته: «گوهر خیلی زیبا است و نمی‌توانید او را زشت کنید!»

عزت الله انتظامی در فیلم بانو

قربان‌‌سالار | مظلوم‌نمای دغل‌کار

قربان‌سالار را بعد از مشدحسن در فیلم «گاو»، متفاوت‌ترین و نامتعارف‌ترین نقش زنده‌یاد عزت‌الله انتظامی به حساب آورده‌اند. درواقع سنگین‌ترین گریم این بازیگر، در نقش قربان سالار فیلم «بانو» رقم خورده. چشم چپ او از حدقه بیرون آمده و گوشه‌ی پلکش گوشتی اضافه دارد. او با آن عینک و کلاه و لباس‌های فقیرانه، در قالب پیرمردی فقیر و دوست‌داشتنی ظاهر می‌شود. ابتدای فیلم او را نماد سادگی و مهربانی و صمیمیت به حساب می‌آوریم و حتی می‌توانیم به خاطر ظاهر پر از درد و رنجی که دارد برایش اندوهگین شویم اما همین پیرمرد ساده و مظلوم‌نما، با رندی تمام ذره‌ذره وسایل خانه را می‌دزدد و نهایتا کل دارایی بانو را از چنگش بیرون می‌کشد. در کنار گریم درجه یک عبدالله اسکندری روی صورت عزت‌الله انتظامی، گویش و لنگیدن و ادبیات خاص او در صحبت به زبان آذری و… باعث شده بود این نقش در فیلم بانو بیش از اندازه به چشم بیاید و ماندگار شود.

دانلود انیمیشن

یادداشت و نقدی درباره فیلم جاماندگان ساخته الکساندر پین


نقد فیلم جاماندگان ساخته الکساندر پین

جاماندگان را در خوانش ژانرشناسانه می‌توان در ذیل فیلم‌های کریسمسی قرار داد اما الکساندر پین در یک روایت ساختارشکنانه، از شمایل متعارف این گونه سینمایی عبور کرده و به جای ترسیم فضای سرخوشانه که به بهاریه نویسی در فرهنگ خودمان می‌ماند، یک کمدی درام تاریخی را به تصویر می‌کشد. تاریخی از این حیث که قصه فیلم در دهه ۷۰ جامعه امریکا می‌گذرد با مولفه‌های تاریخی آن دوران. جامعه‌ای هراسان و سرخورده از جنگ با ویتنام که رشد اقتصادی دهه ۵۰ و ناآرامی‌های و اعتراضات دانشجویی و مبارزات سیاهپوستان در دهه ۶۰ را پشت سر گذاشته و در پس این التهاب‌ها، افسردگی جمعی ناشی از جنگ را در دهه ۷۰ می‌گذراند. فهم این زمینه‌های تاریخی به درک بهتر موقعیت قصه در جاماندگان کمک می‌کند در زیر متن قصه، رد این تحولات اجتماعی بر فردیت و هویت آدم‌ها قابل درک شود. آدم‌هایی که پیامدهای این دگردیسی‌های تاریخی و فرهنگی را بر دوش می‌کشند از جمله احساس تنهایی و از خودبیگانگی که حاصل پروسه مدرنیته شتابان جامعه آمریکایی در دهه ۷۰ است. حتی رد این دهه را از حیث سینمایی هم می‌تواند در فیلم شاهد بود از جمله تیتراژ فیلم که بر اساس فرم زیبایی شناختی آن دوره ساخته شده است یا موسیقی فیلم که مربوط به موسیقی پاپ دهه ۷۰ امریکاست.

همه چیز درباره فیلم جاماندگان

قصه فیلم جاماندگان درباره یک معلم تاریخ با بازی پل جیاماتی در مدرسه شبانه‌روزی واقع در نیو انگلند می‌پردازد که مجبور می‌شود در تعطیلات کریسمس چند دانش‌آموز که جایی برای رفتن ندارند را همراهی و از آن‌ها مراقبت کند. معلمی که یک بار از دانشگاه هاراورد اخراج شده و سال‌هاست که در جهان شخصی خود را در این مدرسه بنا کرده است. شخصیتی که برای دیگران هم دانش آموزان و هم همکاران خود به شدت دافعه برانگیز بوده و مورد تنفر است. گرچه بداخلاقی او حاصل همین تنهایی و احساس طرد شدگی است و او می‌خواهد با تکیه بر هویت معلمی‌اش و تاریخ نه به مثابه یک درس که به عنوان عنصر هویت بخش فردی و اجتماعی او،  در واقع با یک هم جواری اجباری چند آدم متفاوت و متضاد روبرو هستیم که در این پروسه زمانی که آن را به فیلم‌های جاده‌ای و سفری شبیه کرده دچار تغییر و تحول شده و گویی آن‌ها که به هم زخم می‌زدند به مرهم هم تبدیل می‌شوند.

به عبارت دیگر معلم و دانش آموز از یک قطب مخالف و ناسازگار به درک متقابل از هم رسیده و لذت تفاهم را تجربه می‌کنند. از این حیث می‌توان گفت این همجواری سفرگونه آن‌ها به یک سلوک اخلاقی تبدیل شده که در نهایت منجر به تغییر جهان درونی آن‌ها شده و در نهایت به رضایت و رستگاری آن‌ها منجر می‌شود. در سکانس پایانی پل با اینکه از مدرسه اخراج می‌شود اما لبخند رضایت بر لب دارد. گویی اخراج او صرفا به معنای از دست دادن شغلش نیست بلکه به دست آوردن خودش و آن فردیتی که دوست داشت باشد هم هست. او در آن موقعیت اجباری و به واسطه تعامل و دیالکتیک با دانش آموز سرتقش، به شجاعت و شهامت لازم برای تغییر خودش رسیده و اگرچه دست به یک عمل انتحاری می‌زند اما در پس آن خود عزتمندش را احیا می‌کند. او با از خودگذشتگی به خودش می‌رسد، پوست می‌اندازد و به معلمی محبوب تبدیل می‌شود.

پل که دچار انحراف چشم است در پایان وقتی از اتاق مدیر بیرون می‌آید به پرسشی که قبلا تالی از او پرسیده که نمی‌دانم باید به کدام یک از چشم‌های او نگاه کنم؟ پاسخ می‌دهد و چشم سالمش را نشان می‌دهد تا استعاره‌ای باشد از اینکه حالا او دنیا و زندگی را با چشم دیگری می‌نگرد، با چشم سالمش نه آن چشم معیوب و منحرف. جاماندگان در عین اینکه رگه‌های کمدی دارد اما از غنای دراماتیک هم برخوردار است و با فیلمنامه‌ای مستحکم و مستدل، قصه تحول آدم‌هایی را روایت می‌کند که از ناسازگاری به همدلی می‌رسند. همه آن‌ها زخمی روابط انسانی هستند اما در درون یک رابطه انسانی زخم‌های خود را ترمیم کرده و همجواری با هم را به تجربه‌ای شیرین تبدیل می‌کنند. گویی کارگردان می‌خواهد تایید کند که شادی امری بیرونی نیست که مثلا به واسطه جشنی همچون کریسمس محقق شود، بلکه شادی امری درونی است که از کیفیت روابط ما با دیگران ساخته می‌شود. به قول اروین یالوم: «انسان‌ها از رابطه به وجود می‌آیند، در رابطه رشد می‌کنند، در رابطه آسیب می‌بینند و در رابطه ترمیم می‌شوند. همه چیز به رابطه‌ها مربوط است!»

دانلود و تماشای آنلاین فیلم جاماندگان الکساندر پین



دانلود انیمیشن